1
شجرهنامهٔ عیسی مسیح
(لوقا 3:23-38)
1شجرهنامهٔ عیسی مسیح، پسر داوود، پسر ابراهیم:
2ابراهیم پدر اسحاق بود و اسحاق پدر یعقوب و یعقوب پدر یهودا و برادران او بود 3و یهودا پدر فارَص و زارَح (از تامار) و فارص پدر حَصرون و حَصرون پدر اَرام 4و اَرام پدر عمیناداب و عمیناداب پدر نَحشون و نَحشون پدر شَلمون 5و شلمون پدر بوعَز (از راحاب) و بوعَز پدر عوبید (از روت) و عوبید پدر یَسی 6و یَسی پدر داوود پادشاه بود.
داوود پدر سلیمان بود (از همسر اوریا) 7و سلیمان پدر رَحُبعام و رَحبعام پدر اَبیا و اَبیا پدر آسا 8و آسا پدر یَهوشافاط و یَهوشافاط پدر یورام و یورام پدر عُزیا 9و عُزیا پدر یوتام و یوتام پدر آحاز و آحاز پدر حزقیا 10و حزقیا پدر منسی و منسی پدر آمون و آمون پدر یوشیاه بود 11و یوشیاه پدر یَکُنیا و برادران او بود. در این زمان یهودیان به بابل تبعید شدند.
12پس از تبعید یهودیان به بابل، یكُنیا پدر شالتیئیل شد و شالتیئیل پدر زروبابل 13و زروبابل پدر ابیهود و ابیهود پدر ایلیاقیم و ایلیاقیم پدر عازور 14و عازور پدر صادوق و صادوق پدر یاكین و یاكین پدر ایلیهود 15و ایلیهود پدر العازار و العازار پدر مَتان و مَتان پدر یعقوب 16و یعقوب پدر یوسف شوهر مریم بود و مریم عیسی ملقّب به مسیح را به دنیا آورد.
17به این ترتیب از ابراهیم تا داوود چهارده نسل، و از داوود تا تبعید یهودیان به بابِل چهارده نسل و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل است.
تولّد عیسی
(لوقا 2:1-7)
18تولّد عیسی مسیح چنین بود: مریم مادر او كه به عقد یوسف درآمده بود، قبل از آنكه به خانهٔ شوهر برود به وسیلهٔ روحالقدس آبستن شد. 19یوسف كه مرد نیكوكاری بود و نمیخواست مریم را در پیش مردم رسوا كند، تصمیم گرفت مخفیانه از او جدا شود. 20یوسف هنوز در این فكر بود، كه فرشتهٔ خداوند در خواب به او ظاهر شد و گفت: «ای یوسف پسر داوود، از بردن مریم به خانهٔ خود نترس. زیرا آنچه در رحم اوست از روحالقدس است. 21او پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را عیسی خواهی نامید؛ زیرا او قوم خود را از گناهانشان رهایی خواهد داد.»
22اینهمه واقع شد تا آنچه خداوند به وسیلهٔ نبی اعلام فرموده بود به انجام برسد:
23«باکرهای آبستن شده، پسری خواهد زایید كه
عمانوئیل -یعنی خدا با ما- خوانده خواهد شد.»
24یوسف از خواب بیدار شد و طبق دستور فرشتهٔ خداوند عمل نمود و مریم را به خانهٔ خود آورد. 25امّا تا زمانیکه مریم پسر خود را به دنیا نیاورد، با او همبستر نشد و كودک را عیسی نام نهاد.
2
آمدن مجوسیان از مشرق زمین
1عیسی در زمان زمامداری هیرودیس پادشاه، در بیتلحم یهودیه تولّد یافت. پس از تولّد او مجوسیانی از مشرق زمین به اورشلیم آمده 2پرسیدند: «كجاست آن نوزاد که پادشاه یهود است؟ ما طلوع ستارهٔ او را دیده و برای پرستش او آمدهایم.»
3وقتی هیرودیس پادشاه این را شنید، بسیار مضطرب شد و تمام مردم اورشلیم نیز در اضطراب فرو رفتند. 4او جلسهای با شركت سران كاهنان و علمای قوم یهود تشكیل داد و دربارهٔ محل تولّد مسیح موعود از ایشان پرسید.
5آنها جواب دادند: «در بیتلحم یهودیه، زیرا در كتاب نبی چنین آمده است:
6'ای بیتلحم، در سرزمین یهودیه،
تو به هیچ وجه از سایر فرمانروایان یهودا كمتر نیستی،
زیرا از تو پیشوایی ظهور خواهد كرد
كه قوم من اسرائیل را رهبری خواهد نمود.'»
7آنگاه هیرودیس از مجوسیان خواست به طور محرمانه با او ملاقات كنند و به این ترتیب از وقت دقیق ظهور ستاره آگاه شد. 8بعد از آن، آنها را به بیتلحم فرستاده گفت: «بروید و با دقّت به دنبال آن كودک بگردید و همینکه او را یافتید به من خبر دهید تا من هم بیایم و او را پرستش نمایم.»
9آنان بنا به فرمان پادشاه حركت كردند و ستارهای كه طلوعش را دیده بودند، پیشاپیش آنان میرفت تا در بالای مكانی كه كودک در آن بود، توقّف كرد. 10وقتی ستاره را دیدند، بینهایت خوشحال شدند. 11پس به آن خانه وارد شدند و كودک را با مادرش مریم دیده و به روی در افتاده او را پرستش كردند. آنگاه صندوقهای خود را باز كردند و هدایایی شامل طلا و كُندُر و مُرّ به او تقدیم نمودند. 12چون در عالم خواب به آنان اخطار شد كه به نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر به وطن خود برگشتند.
فرار به مصر
13پس از رفتن آنان فرشتهٔ خداوند در خواب به یوسف ظاهر شده گفت: «برخیز، كودک و مادرش را بردار و به مصر فرار كن و تا وقتیکه به تو بگویم در آنجا بمان، زیرا هیرودیس میخواهد كودک را پیدا كند و به قتل برساند.»
14پس یوسف برخواست و مادر و طفل را برداشته، در همان شب عازم مصر شد 15و تا وقت مرگ هیرودیس در آنجا ماند و به این وسیلهٔ سخنی كه خداوند به زبان نبی فرموده بود، تحقّق یافت كه: «پسر خود را از مصر فراخواندم.»
قتل عام اطفال
16وقتی هیرودیس متوجّه شد كه مجوسیان او را فریب دادهاند، بسیار غضبناک شد و فرمان قتل عام پسران دو ساله و كمتر را در بیتلحم و تمام حومهٔ آن طبق تاریخی كه از مجوسیان جویا شده بود، صادر كرد.
17به این ترتیب كلماتی كه به وسیلهٔ ارمیای نبی بیان شده بود، به حقیقت پیوست:
18«صدایی در رامه به گوش رسید.
صدای گریه و ماتم عظیم.
راحیل برای فرزندان خود گریه میکرد
و تسلّی نمیپذیرفت
زیرا آنان از بین رفتهاند.»
بازگشت از مصر
19پس از درگذشت هیرودیس، فرشتهٔ خداوند در مصر در عالم خواب به یوسف ظاهر شده 20به او گفت: «برخیز، كودک و مادرش را بردار و به سرزمین اسرائیل روانه شو زیرا آن کسانیکه قصد جان كودک را داشتند درگذشتهاند.» 21پس او برخاسته كودک و مادرش را برداشت و به سرزمین اسرائیل برگشت. 22ولی وقتی شنید كه آركلائوس به جای پدر خود هیرودیس در یهودیه به فرمانروایی رسیده است، ترسید كه به آنجا برود و چون در خواب به او وحی رسید، به سرزمین جلیل رفت 23و در آنجا در شهری به نام ناصره ساكن شد. به این طریق پیشگویی انبیا كه گفته بودند: «او ناصری خوانده خواهد شد.» تحقّق یافت.
3
موعظهٔ یحیای تعمیددهنده
(مرقس 1:1-8؛ لوقا 3:1-18؛ یوحنا 1:19-28)
1در آن زمان یحیای تعمیددهنده در بیابان یهودیه ظاهر شد و تعلیم داده میگفت: 2«توبه كنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک است.» 3یحیی همان كسی است كه اشعیای نبی دربارهٔ او میگوید:
«مردی در بیابان فریاد میزند:
راه خداوند را آماده سازید
و مسیر او را راست گردانید.»
4لباس یحیی از پشم شتر بود و كمربندی چرمی به كمر میبست و خوراكش ملخ و عسل صحرایی بود. 5مردم از اورشلیم و تمام یهودیه و نواحی رود اردن نزد او میآمدند 6و به گناهان خود اعتراف میکردند و در رود اردن از او تعمید میگرفتند.
7وقتی یحیی دید بسیاری از فریسیان و صدوقیان برای تعمید آمدهاند به آنان گفت: «ای مارها چه کسی شما را آگاه كرد تا از غضب آینده بگریزید؟ 8پس کارهایی را كه شایستهٔ توبه باشد، انجام دهید. 9در این فكر نباشید كه پدری مانند ابراهیم دارید. بدانید كه خدا قادر است از این سنگها برای ابراهیم فرزندانی بیافریند. 10اكنون تیشه بر ریشهٔ درختان گذاشته شده و هر درختی كه میوهٔ خوب به بار نیاورد بریده و در آتش افكنده خواهد شد. 11من شما را با آب تعمید میدهم و این تعمید نشانهٔ توبه شماست ولی کسیکه بعد از من میآید، از من تواناتر است و من لایق آن نیستم كه حتّی کفشهای او را بردارم. او شما را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد. 12او چنگال خود را در دست گرفته و خرمن خود را پاک خواهد كرد. گندم را در انبار جمع میکند، ولی كاه را در آتش خاموش نشدنی خواهد سوزانید.»
تعمید عیسی
(مرقس 1:9-11؛ لوقا 3:21-22)
13در آن وقت عیسی از جلیل به رود اردن نزد یحیی آمد تا از او تعمید بگیرد. 14یحیی سعی کرد او را از این کار باز دارد و گفت: «آیا تو نزد من میآیی؟ من احتیاج دارم از تو تعمید بگیرم.»
15عیسی در جواب گفت: «بگذار فعلاً اینطور باشد، زیرا به این وسیله احكام شریعت را بجا خواهیم آورد.» پس یحیی قبول كرد. 16عیسی پس از تعمید، فوراً از آب بیرون آمد. آنگاه آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید كه مانند كبوتری نازل شده به سوی او میآید. 17و صدایی از آسمان شنیده شد كه میگفت: «این است پسر عزیز من كه از او خشنودم.»
4
آزمایشهای سهگانه
(مرقس 1:12-13؛ لوقا 4:1-13)
1آنگاه روح، عیسی را به بیابان برد تا ابلیس او را در مقابل وسوسهها امتحان كند. 2عیسی چهل شبانهروز، روزه گرفت و سرانجام گرسنه شد. 3در آن وقت وسوسه كننده به او نزدیک شده گفت: «اگر تو پسر خدا هستی بگو این سنگها نان بشود.»
4عیسی در جواب گفت: «کتابمقدّس میفرماید:
'زندگی انسان فقط بسته به نان نیست،
بلكه به هر كلمهای كه خدا میفرماید.'»
5آنگاه ابلیس او را به شهر مقدّس برده بر روی كنگرهٔ معبد بزرگ قرار داد 6و به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز زیرا کتابمقدّس میفرماید:
'او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد
و آنان تو را با دستهای خود خواهند گرفت
مبادا پایت به سنگی بخورد.'»
7عیسی جواب داد: «کتابمقدّس همچنین میفرماید: 'خداوند خدای خود را امتحان نكن.'» 8بار دیگر ابلیس او را بر بالای كوه بسیار بلندی برد و تمامی ممالک جهان و شكوه و جلال آنها را به او نشان داد 9و گفت: «اگر نزد من سجده کنی و مرا بپرستی، همهٔ اینها را به تو خواهم داد.» 10عیسی به او فرمود: «دور شو ای شیطان، کتابمقدّس میفرماید: 'باید خداوند خدای خود را بپرستی و فقط او را خدمت نمایی.'»
11آنگاه ابلیس عیسی را ترک نموده و فرشتگان آمده، او را خدمت كردند.
شروع كار عیسی در جلیل
(مرقس 1:14-15؛ لوقا 4:14-15)
12وقتی عیسی شنید كه یحیی بازداشت شده است به استان جلیل رفت. 13ولی در شهر ناصره نماند بلكه به كفرناحوم كه در كنار دریای جلیل و در نواحی زبولون و نفتالی واقع است رفت و در آنجا ماندگار شد. 14با این كار سخنان اشعیای نبی تحقّق یافت كه میفرماید:
15«زبولون و نفتالی،
سرزمینهایی كه در مسیر دریا و آنسوی اردن هستند.
جلیل در قسمت بیگانگان.
16قومی كه در تاریكی به سر میبرند
نور عظیمی خواهند دید
و بر آنانی كه در سرزمین سایهٔ مرگ ساكنند
نوری خواهد درخشید.»
17عیسی از آن روز به اعلام پیام خود پرداخت و گفت: «توبه كنید زیرا پادشاهی آسمان نزدیک است.»
دعوت چهار ماهیگیر
(مرقس 1:16-20؛ لوقا 5:1-11)
18وقتی عیسی در كنار دریای جلیل قدم میزد، دو برادر یعنی شمعون ملقّب به پطرس و برادرش اندریاس را دید كه تور به دریا میانداختند زیرا آنها ماهیگیر بودند. 19عیسی به ایشان فرمود: «دنبال من بیایید تا شما را صیّاد مردم گردانم.» 20آن دو نفر فوراً تورهایشان را گذاشته به دنبال او رفتند.
21عیسی از آنجا قدری جلوتر رفت و دو برادر دیگر یعنی یعقوب زِبدی و برادرش یوحنا را دید كه با پدر خود زِبدی در قایق نشسته، مشغول آماده كردن تورهای خود بودند. عیسی آنها را نزد خود خواند 22و آنها فوراً قایق و پدرشان را ترک كرده به دنبال او رفتند.
تعالیم و خدمات عیسی
(لوقا 6:17-19)
23عیسی در تمام جلیل میگشت، در کنیسههای آنها تعلیم میداد و مژدهٔ پادشاهی خدا را اعلام میکرد و بیماریها و ناخوشیهای مردم را شفا میبخشید. 24او در تمام سوریه شهرت یافت و تمام کسانی را كه به انواع امراض و دردها مبتلا بودند و دیوانگان و مصروعان و مفلوجان را نزد او میآوردند و او آنان را شفا میبخشید. 25جمعیّت زیادی نیز از جلیل و دكاپولس، از اورشلیم و یهودیه و از آنسوی اردن به دنبال او روانه شدند.
5
موعظهٔ سر كوه
1وقتی عیسی جمعیّت زیادی را دید، به بالای كوهی رفت و در آنجا نشست و شاگردانش به نزد او آمدند 2و او دهان خود را گشوده به آنان چنین تعلیم داد:
خوشبختی واقعی
(لوقا 6:20-23)
3«خوشا به حال کسانیکه از فقر روحی خود آگاهند
زیرا، پادشاهی آسمان از آن ایشان است.
4«خوشا به حال ماتمزدگان،
زیرا ایشان تسلّی خواهند یافت.
5«خوشا به حال فروتنان،
زیرا ایشان مالک جهان خواهند شد.
6«خوشا به حال کسانیکه گرسنه و تشنهٔ نیكی خدایی هستند،
زیرا ایشان سیر خواهند شد.
7«خوشا به حال رحمكنندگان،
زیرا ایشان رحمت را خواهند دید.
8«خوشا به حال پاکدلان،
زیرا ایشان خدا را خواهند دید.
9«خوشا به حال صلحكنندگان،
زیرا ایشان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.
10«خوشا به حال کسانیکه در راه نیكی آزار میبینند،
زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.
11«خوشحال باشید اگر بهخاطر من به شما اهانت میکنند و آزار میرسانند و به ناحق هرگونه افترایی به شما میزنند. 12خوشحال باشید و بسیار شادی كنید، زیرا پاداش شما در آسمان عظیم است، چون همینطور به انبیای قبل از شما نیز آزار میرسانیدند.
نمک و نور
(مرقس 9:50؛ لوقا 14:34-35)
13«شما نمک جهان هستید ولی هرگاه نمک مزهٔ خود را از دست بدهد، چگونه میتوان آن را بار دیگر نمكین ساخت؟ دیگر مصرفی ندارد، جز آنكه بیرون ریخته پایمال مردم شود.
14«شما نور جهان هستید. نمیتوان شهری را كه بر كوهی بنا شده است، پنهان كرد. 15هیچکس چراغ روشن نمیکند كه آن را زیر سرپوش بگذارد، بلكه آن را بر چراغپایه قرار میدهد تا به تمام ساكنان خانه نور دهد. 16نور شما نیز باید همینطور در برابر مردم بتابد تا كارهای نیک شما را ببینند و پدر آسمانی شما را ستایش نمایند.
شریعت
17«فكر نكنید كه من آمدهام تا تورات و نوشتههای انبیا را منسوخ نمایم. نیامدهام تا منسوخ كنم، بلكه تا به كمال برسانم. 18یقین بدانید كه تا آسمان و زمین بر جای هستند، هیچ حرف و نقطهای از تورات از بین نخواهد رفت تا همهٔ آن به انجام برسد. 19پس هرگاه کسی حتّی كوچكترین احكام شریعت را بشكند و به دیگران چنین تعلیم دهد در پادشاهی آسمان پستترین فرد محسوب خواهد شد. حال آنكه هرکس شریعت را نگاه دارد و به دیگران نیز چنین تعلیم دهد، در پادشاهی آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. 20بدانید كه تا نیكی شما از نیكی علما و فریسیان بیشتر نباشد، به پادشاهی آسمان وارد نخواهید شد.
خشم و غضب
21«شنیدهاید كه در قدیم به مردم گفته شد: 'قتل نكن و هرکس مرتكب قتل شود محكوم خواهد شد.' 22امّا من به شما میگویم: هرکس نسبت به برادر خود عصبانی شود، محكوم خواهد شد و هرکه برادر خود را ابلَه بخواند، به دادگاه برده خواهد شد و اگر او را 'احمق' بخواند مستوجب آتش جهنم خواهد بود. 23پس اگر هدیهٔ خود را به قربانگاه ببری و در آنجا بهخاطر بیاوری كه برادرت از تو شكایتی دارد، 24هدیهٔ خود را جلوی قربانگاه بگذار و اول برو با برادر خود آشتی كن و آنگاه برگرد و هدیهٔ خویش را تقدیم كن.
25«با مدّعی خود وقتیکه هنوز در راه دادگاه هستی صلح نما وگرنه آن مدّعی تو را به دست قاضی خواهد سپرد و قاضی تو را به دست زندانبان خواهد داد و به زندان خواهی افتاد. 26یقین بدان كه تا ریال آخر را نپردازی، آزاد نخواهی شد.
زِنا
27«شنیدهاید كه گفته شده: 'زنا نكن' 28امّا من به شما میگویم هرگاه مردی از روی شهوت به زنی نگاه كند در دل خود با او زنا كرده است. 29پس اگر چشم راست تو باعث گمراهی تو میشود، آن را بیرون آور و دورانداز؛ زیرا بهتر است كه عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینكه با تمام بدن به جهنم افكنده شوی. 30اگر دست راستت تو را گمراه میسازد، آن را ببر و دور انداز؛ زیرا بهتر است كه عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا اینكه با تمام بدن به جهنم بیفتی.
طلاق
(متّی 19:9؛ مرقس 10:11-12؛ لوقا 16:18)
31«همچنین گفته شده: 'هرگاه مردی زن خود را طلاق دهد، باید طلاقنامهای به او بدهد.' 32امّا من به شما میگویم: هرگاه کسی زن خود را جز به علّت زنا طلاق دهد، او را به زنا كاری میکشاند و هرکس با چنین زنی ازدواج نماید، زنا میکند.
سوگند خوردن
33«همچنین شنیدهاید كه در قدیم به مردم گفته شده: 'قسم دروغ نخور و به هر سوگندی كه به نام خداوند یاد کردهای عمل نما.' 34امّا من میگویم به هیچ وجه قسم یاد نكن، نه به آسمان زیرا كه عرش خداست، 35نه به زمین زیرا كه پایانداز اوست، نه به اورشلیم زیرا كه شهر آن پادشاه بزرگ است 36و نه به سر خود، زیرا قادر نیستی مویی از آن را سیاه یا سفید کنی. 37سخن شما فقط بلی یا خیر باشد. زیاده بر این از شیطان است.
انتقام
(لوقا 6:29-30)
38«شنیدهاید كه گفته شده: 'چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان.' 39امّا من به شما میگویم به کسیکه به تو بدی میکند بدی نكن و اگر کسی بر گونهٔ راست تو سیلی میزند، گونهٔ دیگر خود را به طرف او بگردان. 40هرگاه کسی تو را برای گرفتن پیراهنت به دادگاه بكشاند، كت خود را هم به او ببخش. 41هرگاه شخصی تو را به پیمودن یک کیلومتر راه مجبور نماید دو کیلومتر با او برو. 42به کسیکه از تو چیزی میخواهد ببخش و از کسیکه تقاضای قرض میکند، روی نگردان.
مهربانی با دشمن
(لوقا 6:27-28 و 32-36)
43«شنیدهاید كه: 'همسایهات را دوست بدار و با دشمن خویش دشمنی كن.' 44امّا من به شما میگویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای کسانیکه به شما آزار میرسانند دعا كنید. 45به این وسیله شما فرزندان پدر آسمانی خود خواهید شد، چون او آفتاب خود را بر بدان و نیكان، یكسان میتاباند و باران خود را بر درستكاران و بدكاران میباراند. 46اگر فقط کسانی را دوست بدارید كه شما را دوست دارند، چه اجری دارید؟ مگر باجگیران همین كار را نمیكنند؟ 47اگر فقط به دوستان خود سلام كنید چه كار فوقالعادهای کردهاید؟ مگر بیدینان همین كار را نمیکنند؟ 48پس شما باید كامل باشید همانطور كه پدر آسمانی شما كامل است.
6
صدقه دادن
1«مواظب باشید كه وظایف دینی خود را برای جلب توجّه مردم در انظار دیگران انجام ندهید زیرا اگر چنین كنید، هیچ اجری نزد پدر آسمانی خود ندارید.
2«پس هرگاه صدقه میدهی آن را با ساز و كرنا اعلام نكن، چنانکه ریاكاران در کنیسهها و خیابانها میکنند تا مورد ستایش مردم قرار بگیرند. یقین بدانید كه آنان اجر خود را یافتهاند! 3و امّا تو، هرگاه صدقه میدهی، نگذار دست چپ تو از آنچه دست راستت میکند آگاه شود. 4از صدقه دادن تو کسی باخبر نشود و پدری كه هیچ چیز از نظر او پنهان نیست، اجر تو را خواهد داد.
دعا
(لوقا 11:2-4)
5«وقتی دعا میکنید مانند ریاكاران نباشید. آنان دوست دارند در کنیسهها و گوشههای خیابانها بایستند و دعا بخوانند تا مردم آنان را ببینند. یقین بدانید كه آنها اجر خود را یافتهاند! 6هرگاه تو دعا میکنی به اندرون خانهٔ خود برو، در را ببند و در خلوت، در حضور پدر نادیدهٔ خود دعا كن و پدری كه هیچ چیز از نظر او پنهان نیست، اجر تو را خواهد داد. 7در وقت دعا مانند بتپرستان وِردهای بیمعنی را تكرار نكنید، آنان گمان میکنند با تكرار زیاد، دعایشان مستجاب میشود. 8پس مثل ایشان نباشید زیرا پدر شما احتیاجات شما را پیش از آنكه از او بخواهید میداند. 9پس شما اینطور دعا كنید:
'ای پدر آسمانی ما،
نام تو مقدّس باد.
10پادشاهی تو بیاید.
ارادهٔ تو همانطور كه در آسمان اجرا میشود، در زمین نیز اجرا شود.
11نان روزانهٔ ما را امروز به ما بده.
12خطاهای ما را ببخش،
چنانکه ما نیز خطاکاران خود را میبخشیم.
13ما را در وسوسهها میاور بلکه ما را از شریر رهایی ده،
زیرا پادشاهی و قدرت و جلال تا ابدالآباد از آن توست. آمین.'
14«چون اگر شما خطاهای دیگران را ببخشید پدر آسمانی شما نیز شما را خواهد بخشید. 15امّا اگر شما مردم را نبخشید پدر آسمانی شما نیز خطاهای شما را نخواهد بخشید.
روزه
16«وقتی روزه میگیرید مانند ریاكاران، خودتان را پریشان نشان ندهید. آنان قیافههای خود را تغییر میدهند تا روزهدار بودن خود را به رُخ دیگران بكشند. یقین بدانید كه آنها اجر خود را یافتهاند! 17امّا تو وقتی روزه میگیری، سر خود را شانه کُن و صورت خود را بشوی 18تا مردم از روزهٔ تو باخبر نشوند، بلكه فقط پدر تو كه در نهان است، آن را بداند و پدری كه هیچ چیز از نظر او پنهان نیست، اجر تو را خواهد داد.
گنج آسمانی
(لوقا 12:33-34)
19«گنجهای خود را بر روی زمین، جاییکه بید و زنگ به آن زیان میرساند و دزدان نقب زده آن را میدزدند، ذخیره نكنید. 20بلكه گنجهای خود را در عالم بالا، یعنی در جاییکه بید و زنگ به آن آسیبی نمیرسانند و دزدان نقب نمیزنند و آن را نمیدزدند، ذخیره كنید. 21زیرا هرجا گنج توست، دل تو نیز در آنجا خواهد بود.
چراغ بدن
(لوقا 11:34-36)
22«چراغ بدن، چشم است. اگر چشم تو سالم باشد، تمام وجودت روشن است 23امّا اگر چشم تو سالم نباشد تمام وجودت در تاریكی خواهد بود. پس اگر آن نوری كه در توست تاریک باشد، آن، چه تاریکی عظیمی خواهد بود!
خدا و دارایی
(لوقا 16:13؛ 12:22-31)
24«هیچکس نمیتواند بندهٔ دو ارباب باشد، چون یا از اولی بدش میآید و دومی را دوست دارد و یا به اولی ارادت پیدا میکند و دومی را حقیر میشمارد. شما نمیتوانید هم بندهٔ خدا باشید و هم در بند مال.
25«بنابراین به شما میگویم: برای زندگی خود نگران نباشید، كه چه بخورید و یا چه بیاشامید و نه برای بدن خود كه چه بپوشید، زیرا زندگی از غذا و بدن از لباس مهمتر است. 26به پرندگان نگاه كنید: آنها نه میكارند، نه درو میکنند و نه در انبارها ذخیره میکنند، ولی پدر آسمانی شما روزیِ آنها را میدهد. مگر ارزش شما به مراتب از آنها بیشتر نیست؟ 27کدامیک از شما میتواند با نگرانی ساعتی به عمر خود بیافزاید؟
28«چرا برای لباس نگران هستید؟ به سوسنهای صحرا نگاه كنید و ببینید چگونه نمو میکنند، آنها نه زحمت میکشند و نه میریسند. 29ولی بدانید كه حتّی سلیمان هم با آنهمه حشمت و جلالش مثل یكی از آنها آراسته نشد. 30پس اگر خدا علف صحرا را كه امروز هست و فردا در تنور ریخته میشود اینطور میآراید، آیا شما را، ای كمایمانان، بمراتب بهتر نخواهد پوشانید!
31«پس نگران نباشید و نگویید: 'چه بخوریم؟ چه بنوشیم؟ و یا چه بپوشیم؟' 32تمام ملل جهان برای به دست آوردن این چیزها تلاش میکنند، امّا پدر آسمانی شما میداند كه شما به همهٔ این چیزها احتیاج دارید. 33شما قبل از هر چیز برای به دست آوردن پادشاهی خدا و انجام خواستههای او بكوشید، آن وقت همهٔ این چیزها نیز به شما داده خواهد شد. 34پس نگران فردا نباشید، نگرانی فردا برای فرداست و بدی امروز برای امروز كافی است.
7
قضاوت دربارهٔ دیگران
(لوقا 6:37-38 و 41-42)
1«دربارهٔ دیگران قضاوت نكنید تا مورد قضاوت قرار نگیرید. 2همانطور كه شما دیگران را محكوم میکنید خودتان نیز محكوم خواهید شد. با هر پیمانهای كه به دیگران بدهید، با همان پیمانه عوض خواهید گرفت. 3چرا پرِ كاهی را كه در چشم برادرت هست میبینی، ولی در فكر چوب بزرگی كه در چشم خود داری نیستی؟ 4یا چگونه جرأت میکنی به برادر خود بگویی: 'اجازه بده پر كاه را از چشمت بیرون آورم' حال آنكه خودت چوب بزرگی در چشم داری. 5ای ریاكار، اول آن چوب بزرگ را از چشم خود بیرون بیاور، آنگاه درست خواهی دید كه پر كاه را از چشم برادرت بیرون بیاوری. 6آنچه مقدّس است به سگان ندهید و مرواریدهای خود را جلوی خوکها نریزید. مبادا آنها را زیر پا لگدمال كنند و برگشته شما را بدَرَند.
خواستن، جستجو كردن و كوبیدن
(لوقا 11:9-13)
7«بخواهید، به شما داده خواهد شد. بجویید، پیدا خواهید كرد. در بزنید، در به رویتان باز خواهد شد. 8چون هرکه بخواهد، به دست میآورد و هرکه بجوید، پیدا میکند و هرکه در بزند، در به رویش باز میشود. 9آیا كسی در میان شما هست كه وقتی پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او بدهد؟ 10و یا وقتی ماهی میخواهد، ماری در دستش بگذارد؟ 11پس اگر شما كه انسانهای شریری هستید، میدانید چگونه باید چیزهای خوب را به فرزندان خود بدهید، چقدر بیشتر باید مطمئن باشید كه پدر آسمانی شما چیزهای نیكو را به آنانی كه از او تقاضا میکنند عطا خواهد فرمود! 12با دیگران همانطور رفتار كنید كه میخواهید آنها با شما رفتار كنند. این است خلاصهٔ تورات و نوشتههای انبیا.
درِ تنگ
(لوقا 13:24)
13«از درِ تنگ وارد شوید، زیرا دری كه بزرگ و راهی كه وسیع است به هلاكت منتهی میشود و کسانیکه این راه را میپیمایند، بسیارند 14امّا دری كه به حیات منتهی میشود تنگ و راهش دشوار است و یابندگان آن هم، كم هستند.
درخت و میوهٔ آن
(لوقا 6:43-44)
15«از انبیای دروغین برحذر باشید كه در لباس میش به نزد شما میآیند، ولی در باطن گرگان درّندهاند. 16آنان را از کارهایشان خواهید شناخت. آیا میتوان از بوتهٔ خار، انگور و از خاربن، انجیر چید؟ 17همینطور درخت خوب میوهٔ خوب به بار میآورد و درخت فاسد میوهٔ بد. 18درخت خوب نمیتواند میوهٔ بد به بار آورد و نه درخت بد میوهٔ خوب. 19درختی كه میوهٔ خوب به بار نیاورد آن را میبرند و در آتش میاندازند. 20بنابراین شما آنها را از میوههایشان خواهید شناخت.
شما را نمیشناسم
(لوقا 13:25-27)
21«نه هرکس كه مرا «خداوندا، خداوندا» خطاب كند به پادشاهی آسمان وارد خواهد شد، بلكه کسیکه ارادهٔ پدر آسمانی مرا به انجام برساند. 22وقتی آن روز برسد بسیاری به من خواهند گفت: 'خداوندا، خداوندا، آیا به نام تو نبوّت نكردیم؟ آیا با ذكر نام تو دیوها را بیرون نراندیم؟ و به نام تو معجزات بسیار نكردیم؟ 23آنگاه آشکارا به آنان خواهم گفت: 'من هرگز شما را نشناختم. از من دور شوید، ای بدكاران.'
دو خانه
(لوقا 6:47-49)
24«پس کسیکه سخنان مرا میشنود و به آنها عمل میکند، مانند شخص دانایی است كه خانهٔ خود را بر سنگ بنا نمود. 25باران بارید، سیل جاری شد و باد وزیده بر آن خانه فشار آورد، امّا آن خانه خراب نشد زیرا شالودهٔ آن بر روی سنگ بود.
26«امّا هرکه سخنان مرا بشنود و به آنها عمل نكند مانند شخص نادانی است كه خانهٔ خود را بر روی شن بنا كرد. 27باران بارید، سیل جاری شد و باد وزیده به آن خانه فشار آورد و آن خانه فرو ریخت و چه خرابی عظیمی بود!»
28وقتی عیسی این سخنان را به پایان رسانید مردم از تعالیم او متحیّر شدند 29زیرا او برخلاف روش علما، با اختیار و اقتدار به آنان تعلیم میداد.
8
شفای جذامی
(مرقس 1:40-45؛ لوقا 5:12-16)
1وقتی عیسی از كوه پایین آمد جمعیّت زیادی پشت سر او حركت كرد. 2در این هنگام یک نفر جذامی به او نزدیک شد و پیش او به خاک افتاده گفت: «ای آقا، اگر بخواهی میتوانی مرا پاک سازی.»
3عیسی دست خود را دراز كرده او را لمس نمود و گفت: «البتّه میخواهم، پاک شو.» و فوراً آن مرد از جذام خود شفا یافت. 4آنگاه عیسی به او فرمود: «مواظب باش كه چیزی به کسی نگویی، بلكه برو و خودت را به كاهن نشان بده و بهخاطر شفای خود هدیهای را كه موسی مقرّر كرده است تقدیم كن تا آنها شفای تو را تصدیق نمایند.»
شفای خادم یک سروان رومی
(لوقا 7:1-10)
5وقتی عیسی وارد كفرناحوم شد، یک سروان رومی جلو آمد و با التماس به او گفت: 6«ای آقا، غلام من مفلوج در خانه افتاده است و سخت درد میكشد.»
7عیسی فرمود: «من میآیم و او را شفا میدهم.»
8امّا سروان در جواب گفت: «ای آقا، من لایق آن نیستم كه تو به زیر سقف خانهٔ من بیایی. فقط دستور بده و غلام من شفا خواهد یافت. 9چون خود من یک مأمور هستم و سربازانی هم زیر دست خویش دارم. وقتی به یكی میگویم 'برو' میرود و به دیگری میگویم 'بیا' میآید و وقتی به نوكر خود میگویم: 'این كار را بكن' میکند.»
10عیسی از شنیدن این سخنان تعجّب كرد و به مردمی كه به دنبال او آمده بودند فرمود: «به شما میگویم كه من چنین ایمانی در میان قوم اسرائیل هم ندیدهام. 11بدانید كه بسیاری از مشرق و مغرب آمده با ابراهیم و اسحاق و یعقوب در پادشاهی آسمان بر سر یک سفره خواهند نشست 12امّا کسانیکه برای این پادشاهی تولّد یافتند به بیرون در تاریکی، جاییکه گریه و فشار دندان است، افكنده خواهند شد.» 13سپس عیسی به آن سروان گفت: «برو، مطابق ایمانت به تو داده شود.» در همان لحظه غلام او شفا یافت.
شفای بیماران
(مرقس 1:29-34؛ لوقا 4:38-41)
14وقتی عیسی به خانهٔ پطرس رفت، مادر زن پطرس را دید كه در بستر خوابیده است و تب دارد. 15عیسی دست او را لمس كرد. تب او قطع شد و برخاسته به پذیرایی عیسی پرداخت.
16همینکه غروب شد، بسیاری از دیوانگان را نزد او آوردند و او با گفتن یک كلمه دیوها را بیرون میکرد و تمام بیماران را شفا میداد 17تا پیشگویی اشعیای نبی تحقّق یابد كه گفته بود:
«او ضعفهای ما را برداشت
و مرضهای ما را از ما دور ساخت.»
پیروی از مسیح
(لوقا 9:57-62)
18عیسی جمعیّتی را كه به دورش جمع شده بودند دید و به شاگردان خود دستور داد كه به طرف دیگر دریاچه بروند. 19یكی از علما پیش آمده گفت: «ای استاد، هرجا كه بروی به دنبال تو میآیم.»
20عیسی در جواب گفت: «روباهان برای خود لانه و پرندگان برای خود آشیانه دارند، امّا پسر انسان جایی ندارد كه در آن بیارامد.»
21یکی دیگر از پیروان او به او گفت: «ای آقا، اجازه بده اول بروم و پدرم را به خاک بسپارم.»
22عیسی جواب داد: «به دنبال من بیا و بگذار مردگان، مردگان خود را دفن كنند.»
آرام ساختن دریای توفانی
(مرقس 4:35-41؛ لوقا 8:22-25)
23عیسی سوار قایق شد و شاگردانش هم با او حركت كردند. 24ناگهان توفانی در دریا برخاست به طوری که امواج، قایق را پر میساخت، ولی عیسی در خواب بود. 25پس شاگردان آمده او را بیدار كردند و با فریاد گفتند: «ای خداوند، ما را نجات بده، ما داریم هلاک میشویم.»
26عیسی گفت: «ای كمایمانان، چرا اینقدر میترسید؟» و سپس برخاسته با پرخاش به باد و دریا فرمان داد و دریا کاملاً آرام شد.
27شاگردان از آنچه واقع شد متحیّر شده گفتند: «این چگونه شخصی است كه باد و دریا هم از او اطاعت میکنند؟»
شفای دو دیوانه
(مرقس 5:1-20؛ لوقا 8:26-39)
28هنگامیکه عیسی به آن طرف دریا به سرزمین جَدَریان رسید دو دیوانه از میان قبرها بیرون آمده با او روبهرو شدند. آنها آنقدر خطرناک بودند كه هیچکس جرأت نداشت از آنجا عبور كند. 29آن دو نفر با فریاد گفتند: «ای پسر خدا، با ما چه كار داری؟ آیا به اینجا آمدهای تا ما را قبل از وقت عذاب دهی؟»
30قدری دورتر از آن محل، یک گلّهٔ بزرگ خوک مشغول چریدن بود 31و دیوها از عیسی خواهش كرده گفتند: «اگر میخواهی ما را بیرون برانی، ما را به داخل آن گلّهٔ خوک بفرست.»
32عیسی فرمود: «بروید» پس آنها بیرون آمده به داخل خوکها رفتند. تمام آن گلّه از بالای تپّه به دریا هجوم بردند و در آب هلاک شدند.
33خوکبانان پا به فرار گذاشته به شهر رفتند و تمام داستان و ماجرای دیوانگان را برای مردم نقل كردند. 34در نتیجه تمام مردم شهر برای دیدن عیسی بیرون آمدند و وقتی او را دیدند از او تقاضا كردند كه آن ناحیه را ترک نماید.
9
شفای مفلوج
(مرقس 2:1-12؛ لوقا 5:17-26)
1عیسی سوار قایق شد و از دریا گذشته به شهر خود آمد. 2در این وقت چند نفر یک مفلوج را كه در بستر خوابیده بود نزد او آوردند. عیسی ایمان آنان را دیده به آن مرد گفت: «پسرم، دل قویدار، گناهانت آمرزیده شد.»
3فوراً بعضی از علما پیش خود گفتند «این مرد سخنان كفرآمیز میگوید.»
4عیسی به افكار آنان پی برده گفت: «چرا این افكار پلید را در دل خود میپرورانید؟ 5آیا گفتن 'گناهانت آمرزیده شد' آسانتر است یا گفتن 'برخیز و راه برو'؟ 6امّا حالا ثابت خواهم كرد كه پسر انسان بر روی زمین حق آمرزیدن گناهان را دارد.» سپس به آن مفلوج گفت: «برخیز، بستر خود را بردار و به خانهات برو.»
7آن مرد برخاست و به خانهٔ خود رفت. 8مردم از دیدن این واقعه بسیار تعجّب كردند و خدا را بهخاطر عطای چنین قدرتی به انسان شكر نمودند.
دعوت متّی
(مرقس 2:13-17؛ لوقا 5:27-32)
9عیسی از آنجا گذشت و در بین راه مردی را به نام متّی دید كه در محل دریافت عوارض نشسته بود. عیسی به او گفت: «به دنبال من بیا.» متّی برخاسته به دنبال او رفت.
10هنگامیکه عیسی در خانهٔ او بر سر سفره نشسته بود بسیاری از خطاكاران و باجگیران و اشخاص دیگر آمدند و با عیسی و شاگردانش سر یک سفره نشستند. 11فریسیان این را دیده به شاگردان عیسی گفتند: «چرا استاد شما با باجگیران و خطاكاران غذا میخورد؟»
12عیسی سخن آنان را شنیده گفت: «بیماران به طبیب احتیاج دارند، نه تندرستان. 13بروید و معنی این كلام را بفهمید: 'من رحمت میخواهم نه قربانی' زیرا من نیامدم تا پرهیزكاران را دعوت كنم بلكه گناهكاران را.»
سؤال دربارهٔ روزه
(مرقس 2:18-22؛ لوقا 5:33-39)
14شاگردان یحیی نزد عیسی آمده پرسیدند: «چرا ما و فریسیان روزه میگیریم ولی شاگردان تو روزه نمیگیرند؟»
15عیسی در جواب گفت: «آیا انتظار دارید دوستان داماد درحالیکه داماد با ایشان است عزاداری كنند؟ زمانی میآید كه داماد از ایشان گرفته میشود، در آن روزها روزه خواهند گرفت.
16«هیچکس لباس كهنه را با پارچهٔ نو و آبنرفته وصله نمیکند، زیرا در این صورت آن وصله از لباس جدا میگردد و پارگی بدتری ایجاد میکند. 17شراب تازه را نیز در مشک كهنه نمیریزند. اگر بریزند مشکها پاره میشود، شراب بیرون میریزد و مَشکها از بین میرود. شراب تازه را در مشکهای نو میریزند تا هم شراب و هم مشک سالم بماند.»
زنده كردن یک دختر و شفای یک زن
(مرقس 5:21-43؛ لوقا 8:40-56)
18عیسی هنوز سخن میگفت كه سرپرست یکی از کنیسهها به نزد او آمد و تعظیم كرده گفت: «دختر من همین الآن مُرد، ولی میدانم که اگر تو بیایی و بر او دست بگذاری او زنده خواهد شد.»
19عیسی برخاسته و با او رفت و شاگردانش نیز به دنبال او حركت كردند.
20در این وقت زنی كه مدّت دوازده سال به خونریزی مبتلا بود از پشت سر عیسی آمد و دامن ردای او را لمس كرد، 21زیرا پیش خود میگفت: «اگر فقط بتوانم ردایش را لمس كنم شفا خواهم یافت.»
22عیسی برگشت و او را دیده فرمود: «دخترم، دل قویدار. ایمان تو، تو را شفا داده است» و از همان لحظه او شفا یافت.
23وقتی عیسی به خانهٔ سرپرست كنیسه رسید و نوحه سرایان و مردم وحشتزده را دید 24فرمود: «همه بیرون بروید، این دختر نمرده بلكه در خواب است.» امّا آنها فقط به او میخندیدند. 25وقتی عیسی همه را بیرون كرد به داخل اتاق رفت و دست دختر را گرفت و او برخاست. 26خبر این واقعه در تمام آن نواحی انتشار یافت.
شفای دو نابینا
27درحالیکه عیسی از آنجا میگذشت، دو كور به دنبال او رفتند و فریاد میکردند «ای پسر داوود، به ما رحم کن»
28و وقتی او به خانه رسید آن دو نفر نزد او آمدند. عیسی از آنها پرسید: «آیا ایمان دارید كه من قادر هستم این كار را انجام دهم؟» آنها گفتند: «بلی، ای آقا»
29پس عیسی چشمان آنها را لمس كرد و فرمود: «بر طبق ایمان شما برایتان انجام بشود» 30و چشمان آنها باز شد. عیسی با اصرار از آنها خواست كه دربارهٔ این موضوع چیزی به کسی نگویند.
31امّا همینکه از خانه بیرون رفتند، این اخبار را دربارهٔ عیسی در تمام آن نواحی منتشر كردند.
شفای مرد لال
32درحالیکه آن دو نفر بیرون میرفتند، شخصی را نزد عیسی آوردند كه لال بود زیرا دیو داشت. 33عیسی دیو را از او بیرون كرد و زبان او باز شد. مردم از این موضوع بسیار تعجّب كرده گفتند: «چیزی مانند این هرگز در میان قوم اسرائیل دیده نشده است.»
34امّا فریسیان گفتند: «او به كمک رئیس شیاطین، دیوها را بیرون میکند.»
دلسوزی عیسی برای مردم
35عیسی در تمام شهرها و روستاها میگشت و در کنیسهها تعلیم میداد و مژدهٔ پادشاهی خدا را اعلام میکرد و هر نوع ناخوشی و بیماری را شفا میداد. 36وقتی او جمعیّت زیادی را دید، دلش به حال آنها سوخت زیرا آنان مانند گوسفندان بدون شبان پریشان حال و درمانده بودند. 37پس به شاگردان خود گفت: «در حقیقت محصول فراوان است ولی كارگر كم. 38بنابراین شما باید از صاحب محصول درخواست نمایید تا كارگرانی برای جمعآوری محصول خود بفرستد.»
10
دوازده رسول
(مرقس 3:13-19؛ لوقا 6:12-16)
1عیسی دوازده حواری را نزد خود خواند و به آنان قدرت داد تا ارواح پلید را بیرون كنند و هر نوع بیماری و مرض را شفا بخشند. 2این است اسامی آن دوازده رسول: اول شمعون معروف به پطرس و برادرش اندریاس، یعقوب فرزند زبدی و برادرش یوحنا، 3فیلیپُس و برتولما، توما و متای باجگیر، یعقوب پسر حلفی و تدی، 4شمعون غیور و یهودای اسخریوطی كه عیسی را به دست دشمنان تسلیم كرد.
مأموریت حواریون
(مرقس 6:7-13؛ لوقا 9:1-6)
5عیسی این دوازده نفر را به مأموریت فرستاده به آنها گفت: «از سرزمینهای غیر یهود عبور نكنید و به هیچیک از شهرهای سامریان وارد نشوید، 6بلكه نزد گوسفندان گمشدهٔ قوم اسرائیل بروید 7و در بین راه اعلام كنید كه پادشاهی آسمان نزدیک است. 8بیماران را شفا دهید، مردگان را زنده كنید، جذامیان را پاک سازید و دیوها را بیرون كنید. مُفت یافتهاید، مُفت بدهید. 9برای سفر، طلا و نقره و مس با خود نبرید. 10و کولهبار یا پیراهن اضافی و كفش و چوبدستی برندارید، چون كارگر مستحق معاش خود میباشد.
11«به هر شهر و روستایی كه وارد میشوید دنبال كسی بگردید كه شایسته باشد و تا زمانیکه در آنجا هستید در منزل او بمانید. 12وقتی به خانهای وارد میشوید سلام بگویید. 13اگر آن خانواده لایق آن باشد سلام شما بر آنها قرار میگیرد و اگر شایسته نباشد، سلام شما به خودتان برمیگردد. 14اگر کسی شما را نپذیرد و یا به آنچه میگویید گوش ندهد، وقتیکه آن خانه یا آن شهر را ترک میکنید، گرد و خاک آن را از پای خود بتكانید. 15بدانید كه در روز قیامت حالت سدوم و غموره از آن شهر بهتر خواهد بود.
جور و جفا
(مرقس 13:9-13؛ لوقا 21:12-17)
16«خوب توجّه كنید، من شما را مانند گوسفندان به میان گرگها میفرستم. شما باید مثل مار هوشیار و مانند كبوتر، بیآزار باشید. 17مواظب باشید، زیرا مردم شما را تحویل دادگاهها خواهند داد، و شما را در کنیسهها تازیانه خواهند زد 18و شما را بهخاطر من نزد فرمانروایان و پادشاهان خواهند برد تا در برابر آنان و ملل بیگانه شهادت دهید. 19امّا وقتی شما را دستگیر میکنند، نگران نباشید كه چه چیز و چطور بگویید چون در همان وقت آنچه باید بگویید به شما داده خواهد شد، 20زیرا گوینده شما نیستید، بلكه روح پدر آسمانی شماست كه در شما سخن میگوید.
21«برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد نمود. فرزندان علیه والدین خود برخواهند خاست و باعث كشتن آنها خواهند شد. 22همهٔ مردم بهخاطر نام من كه شما بر خود دارید، از شما متنفّر خواهند بود، امّا کسیکه تا آخر ثابت بماند نجات خواهد یافت. 23هرگاه شما را در شهری آزار میرسانند به شهر دیگر پناهنده شوید. بدانید كه پیش از آنكه به تمام شهرهای اسرائیل بروید، پسر انسان خواهد آمد.
24«شاگرد از معلّم خود و خادم از ارباب خویش بالاتر نیست. 25شاگرد میخواهد به مقام معلّم خود برسد و خادم به مقام ارباب خویش. اگر پدر خانه را بعلزبول -رئیس شیاطین- بخوانند، چه نسبتهای بدتری به اهل خانهاش خواهند داد.
از چه کسی باید ترسید
(لوقا 12:2-7)
26«پس از آنها نترسید، هرچه پوشیده است، پرده از روی آن برداشته میشود و هرچه پنهان است آشكار خواهد شد. 27آنچه را من در تاریكی به شما میگویم، باید در روز روشن اعلام كنید و آنچه را محرمانه میشنوید، باید در بام خانهها با صدای بلند بگویید. 28از کسانیکه جسم را میكشند ولی قادر به كشتن جان نیستند نترسید. از کسی بترسید كه قادر است جسم و جان، هر دو را در دوزخ تباه سازد. 29آیا دو گنجشک به یک ریال فروخته نمیشود؟ با وجود این، بدون اجازهٔ پدر آسمانی شما حتّی یكی از آنها به زمین نخواهد افتاد. 30و امّا در مورد شما، حتّی موهای سر شما شمرده شده است. 31پس نترسید، شما از گنجشکهای بیشمار بیشتر ارزش دارید.
اعتراف به ایمان
(لوقا 12:8-9)
32«پس هرکس در برابر مردم، خود را از آن من بداند من نیز در برابر پدر آسمانی خود او را از آن خود خواهم دانست. 33امّا هرکه در برابر مردم بگوید كه مرا نمیشناسد من نیز در حضور پدر آسمانی خود خواهم گفت كه او را نمیشناسم.
شمشیر یا صلح
(لوقا 12:51-53؛ 14:26-27)
34«گمان نكنید كه آمدهام تا صلح به زمین بیاورم، نیامدهام كه صلح بیاورم بلكه شمشیر. 35من آمدهام تا در میان پسر و پدر، دختر و مادر، عروس و مادر شوهر اختلاف بیندازم. 36دشمنان شخص، اعضای خانوادهٔ خود او خواهند بود.
37«هرکه پدر یا مادر خود را بیشتر از من دوست داشته باشد، لایق من نیست و هر كسی دختر یا پسر خود را بیش از من دوست بدارد، لایق من نمیباشد. 38هرکه صلیب خود را برندارد و به دنبال من نیاید، لایق من نیست. 39هرکس فقط در فكر زندگی خود باشد، آن را از دست خواهد داد؛ ولی کسیکه بهخاطر من زندگی خود را از دست بدهد، زندگی او در امان خواهد بود.
اجر و پاداش
(مرقس 9:41)
40«هرکه شما را بپذیرد، مرا پذیرفته و هرکه مرا بپذیرد فرستندهٔ مرا پذیرفته است. 41هرکس نبی را بهخاطر اینكه نبی است بپذیرد، اجر یک نبی را به دست خواهد آورد و هرکس شخص نیكوكاری را بهخاطر اینكه نیكوكار است بپذیرد، اجر یک نیكوكار را خواهد یافت. 42یقین بدانید كه هرگاه کسی به یكی از كوچكترین پیروان من، به خاطر اینكه پیرو من است، حتّی یک جُرعه آب سرد بدهد، به هیچ وجه بیاجر نخواهد ماند.»
11
قاصدان یحیای تعمیددهنده
(لوقا 7:18-35)
1عیسی این دستورات را به دوازده شاگرد خود داد و آنجا را ترک كرد تا در شهرهای مجاور تعلیم دهد و موعظه نماید.
2وقتی یحیی در زندان از كارهای مسیح باخبر شد، دو نفر از شاگردان خود را نزد او فرستاده 3پرسید: «آیا تو همان شخصی هستی كه قرار است بیاید، یا ما در انتظار شخص دیگری باشیم؟»
4عیسی در جواب گفت: «بروید و هر آنچه را كه میبینید و میشنوید به یحیی بگویید: 5كوران بینایی خود را باز مییابند، لنگان به راه میافتند و جذامیان پاک میگردند، كران شنوا و مردگان زنده میشوند و به بینوایان بشارت داده میشود. 6خوشا به حال کسیکه در مورد من شک نكند.»
7درحالیکه شاگردان یحیی از آنجا میرفتند، عیسی دربارهٔ یحیی شروع به صحبت كرد و به مردمی كه در اطراف او ایستاده بودند گفت: «برای دیدن چه چیزی به بیابان رفتید؟ برای تماشای نیای كه از باد میلرزد؟ 8پس برای دیدن چه چیز رفتید؟ برای دیدن مردی كه لباسهای ابریشمی و گرانبها پوشیده بود؟ مسلّماً جای چنین افرادی در کاخهای سلطنتی است 9پس شما برای دیدن چه چیزی از شهر بیرون رفتید؟ برای دیدن یک نبی؟ آری، به شما میگویم كه او از یک نبی هم بالاتر است. 10او کسی است كه کتابمقدّس دربارهٔ وی میفرماید: 'این است قاصد من كه او را پیش روی تو میفرستم و او راه را برای آمدن تو آماده خواهد ساخت.' 11بدانید كه كسی بزرگتر از یحیی به دنیا نیامده است. با وجود این كوچكترین شخص در پادشاهی آسمان از او بزرگتر است. 12از زمان یحیی تعمیددهنده تا به امروز پادشاهی آسمان مورد حملات سخت قرار گرفته و زورمندان برای دست یافتن به آن كوشش مینمایند. 13همهٔ انبیا و تورات تا ظهور یحیی دربارهٔ پادشاهی خدا پیشگویی کردهاند. 14اگر اینها را قبول دارید، باید بدانید كه یحیی همان الیاس موعود است. 15اگر گوش شنوا دارید بشنوید.
16«امّا من مردمان این زمانه را به چه چیز تشبیه كنم؟ آنها مانند كودكانی هستند كه در بازار مینشینند و با صدای بلند به یكدیگر میگویند: 17'ما برای شما نی زدیم، نرقصیدید! نوحهگری كردیم، گریه نكردید!' 18وقتی یحیی آمد نه میخورد و نه مینوشید، ولی همه میگفتند، او دیو دارد! 19وقتی پسر انسان آمد که میخورد و مینوشد مردم میگویند: 'نگاه كنید، او یک آدم پُرخور، میگسار و رفیق باجگیران و گناهكاران است!' با وجود این، درستی حكمت خدایی به وسیلهٔ نتایج آن به ثبوت میرسد.»
شهرهایی كه ایمان نیاوردند
(لوقا 10:13-15)
20آنگاه عیسی دربارهٔ شهرهایی صحبت كرد كه اكثر معجزات او در آنها روی داده بود و مردم آن شهرها را بهخاطر اینكه توبه نكرده بودند توبیخ نموده 21گفت: «وای بر تو ای خورزین و وای بر تو ای بیتصیدا، اگر معجزاتی كه در شما انجام شد در صور و صیدون انجام میشد، مدّتها پیش از این، پلاسپوش و خاكسترنشین توبه میکردند. 22امّا بدانید كه در روز قیامت برای صور و صیدون بیشتر قابل تحمّل خواهد بود تا برای شما. 23و امّا تو ای كفرناحوم كه سر به آسمان كشیدهای! به دوزخ سرنگون خواهی شد، زیرا اگر معجزاتی كه در تو انجام شد در سدوم انجام میشد، آن شهر تا به امروز باقی میماند. 24امّا بدان كه در روز قیامت برای شهر سدوم بیشتر قابل تحمّل خواهد بود تا برای تو.»
بیایید نزد من
(لوقا 10:21-22)
25در آن وقت عیسی به سخنان خود ادامه داده گفت: «ای پدر، ای خداوند آسمان و زمین، تو را سپاس میگویم كه این امور را از دانایان و خردمندان پنهان داشته و به سادهدلان آشكار ساختهای. 26آری ای پدر، خواست تو چنین بود.
27«پدر همهچیز را به من سپرده است و هیچکس جز پدر، پسر را نمیشناسد و هیچکس پدر را نمیشناسد، به جز پسر و کسانیکه پسر بخواهد پدر را به ایشان بشناساند.
28«بیایید نزد من ای تمامی زحمتكشان و گرانباران و من به شما آرامی خواهم داد. 29یوغ مرا به گردن گیرید و از من تعلیم یابید، زیرا من بردبار و فروتن هستم و جانهای شما آرامی خواهد یافت، 30زیرا یوغ من آسان و بار من سبک است.»
12
سؤال دربارهٔ روز سبت
(مرقس 2:23-28؛ لوقا 6:1-5)
1در آن زمان عیسی در یک روز سبت از میان مزارع گندم میگذشت و چون شاگردانش گرسنه بودند شروع به چیدن خوشههای گندم و خوردن آنها كردند. 2فریسیان این را دیده به او گفتند: «نگاه كن شاگردان تو كاری میکنند كه در روز سبت جایز نیست.»
3او در جواب فرمود: «آیا شما آنچه را كه داوود وقتی خودش و یارانش گرسنه بودند انجام داد نخواندهاید؟ 4چگونه او به خانهٔ خدا وارد شد و نانهای تقدیس شده را خورد، حال آنكه خوردن آن نانها، هم برای او و هم برای یارانش ممنوع بود و فقط كاهنان اجازهٔ خوردن آن را داشتند. 5آیا در تورات نخواندهاید كه كاهنان با اینكه در روز سبت در معبد بزرگ، قانون سبت را میشكنند مقصّر نیستند؟ 6بدانید كه شخصی بزرگتر از معبد بزرگ در اینجاست. 7اگر شما معنی این جمله را میدانستید كه میگوید: 'رحمت میخواهم نه قربانی،' افراد بیگناه را محكوم نمیکردید. 8زیرا پسر انسان صاحب اختیار روز سبت است.»
شفای مردی كه یک دستش فلج شده بود
(مرقس 3:1-6؛ لوقا 6:6-11)
9پس از آنكه عیسی به شهر دیگری رفت و به كنیسهٔ آنان وارد شد. 10مردی در آنجا بود كه یک دستش فلج شده بود. عدّهای از حاضرین از عیسی سؤال كردند: «آیا شفا دادن در روز سبت جایز است؟» البتّه مقصود آنها این بود، كه اتّهامی علیه او پیدا كنند.
11امّا عیسی به ایشان فرمود: «فرض كنید كه یكی از شما گوسفندی دارد كه در روز سبت به گودالی میافتد. آیا آن گوسفند را نمیگیرید و از گودال بیرون نمیآورید؟ 12مگر انسان از گوسفند بمراتب عزیزتر نیست؟ بنابراین، انجام كارهای نیكو در روز سبت جایز است.» 13سپس عیسی به آن مرد رو كرده فرمود:
«دستت را دراز كن.» او دست خود را دراز كرد و مانند دست دیگرش سالم شد. 14آنگاه فریسیان از كنیسه بیرون رفتند و برای كشتن عیسی توطئه چیدند.
بندهٔ برگزیدهٔ خدا
15امّا وقتی عیسی از ماجرا باخبر شد، آنجا را ترک كرد ولی جمعیّت زیادی به دنبال او رفتند و او همهٔ بیماران را شفا بخشید 16و به آنها دستور داد كه دربارهٔ او با کسی صحبت نكنند 17تا به این وسیله پیشگویی اشعیای نبی تحقّق یابد كه میفرماید:
18«این است بندهٔ من كه او را برگزیدهام
او محبوب و مایهٔ شادی من است.
او را از روح خود سرشار خواهم ساخت
و او ملّتها را از كیفر الهی آگاه خواهد نمود.
19او با کسی ستیزه نمیکند و فریاد نمیزند،
و کسی صدای او را در کوچهها نخواهد شنید.
20نی خمیده را نخواهد شكست،
و فتیلهٔ نیم سوخته را خاموش نخواهد كرد
و خواهد كوشید تا عدالت پیروز شود.
21او مایهٔ امید تمام ملّتها خواهد بود.»
عیسی و بعلزبول
(مرقس 3:20-30؛ لوقا 11:14-23)
22در این وقت مردم شخصی را نزد او آوردند كه دیوانه و كور و لال بود و عیسی او را شفا داد به طوری که او توانست هم حرف بزند و هم ببیند. 23مردم همه تعجّب كرده میگفتند: «آیا این فرزند داوود نیست؟»
24امّا وقتی فریسیان این را شنیدند گفتند: «این مرد به كمک بعلزبول، رئیس شیاطین، دیوها را بیرون میکند.»
25عیسی كه از افكار ایشان آگاه بود به آنان گفت: «هر كشوری كه به دستههای مختلف تقسیم شود رو به خرابی خواهد گذاشت و هر شهر یا خانهای كه به دستههای مخالف تقسیم گردد، دوام نخواهد آورد. 26و اگر شیطان، شیطان را بیرون كند و علیه خود تجزیه شود حكومت او چگونه پایدار بماند؟ 27و اگر من به كمک بعلزبول دیوها را بیرون میکنم، فرزندان شما با كمک چه کسی آنها را بیرون میکنند؟ آنها دربارهٔ حرفهای شما قضاوت خواهند كرد. 28امّا اگر من به وسیلهٔ روح خدا دیوها را بیرون میکنم، این نشان میدهد كه پادشاهی خدا به شما نزدیک شده است 29یا چگونه کسی میتواند به خانهٔ مرد زورمندی وارد شود و اموال او را تاراج كند جز آنكه اول دست و پای آن مرد را ببندد و آن وقت خانهٔ او را غارت كند؟
30«هرکه با من نیست برخلاف من است و هرکه با من جمع نمیکند پراكنده میسازد. 31پس بدانید كه هر نوع گناه یا كفری كه انسان مرتكب شده باشد قابل آمرزش است، به جز كفری كه علیه روحالقدس بگوید. این كفر آمرزیده نخواهد شد. 32هرکس علیه پسر انسان سخنی بگوید آمرزیده خواهد شد، امّا برای کسیکه علیه روحالقدس سخن بگوید هیچ آمرزشی نیست، نه در این دنیا و نه در دنیای آینده.
درخت و میوهٔ آن
(لوقا 6:43-45)
33«اگر میوهٔ خوب میخواهید، درخت شما باید خوب باشد، زیرا درخت بد میوهٔ بد به بار خواهد آورد. چونكه درخت را از میوهاش میشناسند. 34ای مارها، شما كه آدمهای شریری هستید، چگونه میتوانید سخنان خوب بگویید؟ زیرا زبان از آنچه دل را پر ساخته است، سخن میگوید. 35مرد نیكو از خزانهٔ نیكوی درون خویش، نیكی و مرد بد از خزانهٔ بد درون خود، بدی به بار میآورد.
36«بدانید كه در روز داوری همهٔ مردم باید جواب هر سخن بیهودهای را كه گفتهاند بدهند. 37زیرا بر طبق سخن خود یا تبرئه خواهی شد و یا محكوم.»
در خواست نشانه
(مرقس 8:11-12؛ لوقا 11:29-32)
38در این وقت عدّهای از علما و فریسیان به عیسی گفتند: «ای استاد میخواهیم نشانهای به ما نشان بدهی»
39او جواب داد: «نسل شریر و بیوفا نشانهای میخواهند و تنها نشانهای كه به آنها داده خواهد شد، نشانهٔ یونس نبی است. 40همانطور كه یونس سه روز و سه شب در شكم یک ماهی بزرگ ماند، پسر انسان نیز سه شبانهروز در دل زمین خواهد ماند. 41در روز داوری مردم نینوا برمیخیزند و مردم این زمانه را محكوم میكنند، زیرا مردم نینوا وقتی موعظهٔ یونس را شنیدند، توبه كردند. حال آنکه شخصی كه در اینجاست، از یونس بزرگتر است. 42ملكهٔ جنوب نیز در روز داوری برخاسته مردم این زمانه را محكوم خواهد ساخت، زیرا او از دورترین نقطهٔ جهان آمد تا حكمت سلیمان را بشنود و حال آنکه شخصی كه در اینجاست از سلیمان بزرگتر است.
بازگشت روح پلید
(لوقا 11:24-26)
43«وقتی روح پلید از شخصی بیرون میآید برای پیدا كردن جای راحت در بیابانهای خشک و بیآب سرگردان میشود و چون نمییابد، 44با خود میگوید: 'به خانهای كه آن را ترک كردم برمیگردم.' پس برمیگردد و آن خانه را خالی و جارو شده و منظّم و مرتّب میبیند. 45آنگاه میرود و هفت روح شریرتر از خود را جمع میکند و میآورد و آنها همه آمده و در آنجا ساكن میشوند و عاقبتِ آن شخص از اولش بدتر میشود. وضع مردم شریر این زمانه هم همینطور خواهد بود.»
مادر و برادران عیسی
(مرقس 3:31-35؛ لوقا 8:19-21)
46عیسی هنوز مشغول صحبت بود، كه مادر و برادرانش آمدند و در بیرون ایستاده میخواستند با او گفتوگو كنند. 47پس شخصی به او گفت: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده و میخواهند با تو صحبت كنند.»
48عیسی گفت: «مادر من كیست؟ برادرانم كیانند؟» 49و به شاگردان خود اشاره كرده فرمود: «اینها مادر و برادران من هستند. 50هرکه ارادهٔ پدر آسمانی مرا انجام دهد برادر من، خواهر من و مادر من است.»
13
مَثَل برزگر
(مرقس 4:1-9؛ لوقا 8:4-8)
1در همان روز عیسی از خانه خارج شد و به كنار دریا رفت و آنجا نشست. 2جمعیّت زیادی به دور او جمع شد به طوری که او مجبور گردید سوار قایقی شده در آن بنشیند درحالیکه مردم در ساحل دریا ایستاده بودند. 3عیسی مطالب بسیاری را با مَثَل به آنها گفت. او فرمود:
«برزگری برای پاشیدن بذر به مزرعه رفت. 4وقتی مشغول پاشیدن بذر در مزرعه بود، بعضی از دانهها در وسط راه افتادند و پرندگان آمده آنها را خوردند. 5بعضی از دانهها روی سنگلاخ افتادند و چون زمین عمقی نداشت زود سبز شدند. 6امّا وقتی خورشید بر آنها تابید همه سوختند و چون ریشه نداشتند خشک شدند. 7بعضی از دانهها به داخل خارها افتادند و خارها رشد كرده آنها را خفه كردند. 8بعضی از دانهها در خاک خوب افتادند و از هر دانه صد یا شصت یا سی دانه به دست آمد. 9هرکه گوش شنوا دارد بشنود.»
مقصود مَثَل
(مرقس 4:10-12؛ لوقا 8:9-10)
10پس از آن شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «چرا به صورت مَثَل برای آنها صحبت میکنی؟»
11عیسی در جواب فرمود: «قدرت درک اسرار پادشاهی آسمان به شما عطا شده، امّا به آنها عطا نشده است. 12زیرا به شخصی كه دارد بیشتر داده خواهد شد تا به اندازهٔ كافی و فراوان داشته باشد، و از آنکس كه ندارد، حتّی آنچه را هم كه دارد گرفته میشود. 13بنابراین من برای آنان در قالب مثلها صحبت میکنم، زیرا آنان نگاه میکنند ولی نمیبینند و گوش میدهند ولی نمیشنوند و نمیفهمند. 14پیشگویی اشعیاء دربارهٔ آنان تحقّق یافته است كه میگوید:
'پیوسته گوش میدهید ولی نمیفهمید،
پیوسته نگاه میکنید ولی نمیبینید؛
15زیرا ذهن این مردم كند گشته،
گوشهایشان سنگین شده
و چشمانشان بسته است
وگرنه چشمانشان میدید
و گوشهایشان میشنید
و میفهمیدند و بازگشت میکردند
و من آنان را شفا میدادم.'
16«امّا خوشا به حال شما كه چشمانتان میبیند و گوشهایتان میشنود. 17بدانید كه انبیا و نیكمردان بسیاری آرزو داشتند كه آنچه را شما اكنون میبینید، ببینند و ندیدند و آنچه را شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند.
تفسیر مَثَل برزگر
(مرقس 4:13-20؛ لوقا 8:11-15)
18«پس معنی مَثَل برزگر را بشنوید: 19وقتی شخص مژدهٔ پادشاهی خدا را میشنود ولی آن را نمیفهمد، شیطان میآید و آنچه را كه در دل او كاشته شده، میرباید. این بذری است كه در وسط راه افتاده بود. 20دانهای كه در سنگلاخ میافتد، مانند کسی است كه تا پیام را میشنود، با شادی میپذیرد. 21ولی در او ریشه نمیگیرد و دوام نمیآورد. پس وقتی به سبب آن مژده زحمت و آزاری به او برسد فوراً دلسرد میشود. 22دانهای كه به داخل خارها افتاد مانند کسی است كه پیام را میشنود، امّا نگرانیهای زندگی و عشق به مال دنیا، آن پیام را خفه میکند و ثمر نمیآورد 23و دانهٔ كاشته شده در زمین خوب به کسی میماند، كه پیام را میشنود و آن را میفهمد و صد یا شصت و یا سی برابر ثمر به بار میآورد.»
مَثَل تلخهها
24پس از آن عیسی مَثَل دیگری نیز برای آنان آورده گفت: «پادشاهی آسمان مانند این است كه شخصی در مزرعهٔ خود بذر خوب كاشت 25امّا وقتی همه در خواب بودند دشمن او آمده در میان گندم تلخه پاشید و رفت. 26هنگامیکه دانهها سبز شدند و شروع به رشد و نمو كردند، تلخهها نیز در میان آنها پیدا شد. 27دهقانان نزد ارباب خود آمده گفتند: 'ای آقا، مگر بذری كه تو در مزرعه خود كاشتی خوب نبود؟ پس این تلخهها از كجا آمدهاند؟' 28او در جواب گفت: 'این كار، كار دشمن است.' دهقانان به او گفتند: 'پس اجازه میدهی ما برویم و تلخهها را جمع كنیم؟' 29او گفت: 'خیر، چون ممكن است در موقع جمع كردن آنها گندمها را نیز از ریشه بكنید. 30بگذارید تا موسم دِرو هردوی آنها با هم رشد كنند، در آن وقت به دروگران خواهم گفت كه تلخهها را جمع كنند و آنها را برای سوخت ببندند و گندم را نیز جمع كرده در انبار من ذخیره كنند.'»
مَثَل دانه خردل
(مرقس 4:30-32؛ لوقا 13:18-19)
31عیسی یک مَثَل دیگری نیز برای آنان آورده گفت: «پادشاهی آسمان مانند دانهٔ خَردَلی است كه شخصی آن را میگیرد و در مزرعهٔ خود میکارَد. 32دانهٔ خردل كه كوچكترین دانههاست، پس از آنكه رشد و نمو كند از بوتههای دیگر بزرگتر شده به اندازهٔ یک درخت میشود و آنقدر بزرگ است كه پرندگان میآیند و در میان شاخههایش آشیانه میسازند.»
مَثَل خمیرمایه
(لوقا 13:20-21)
33عیسی برای آنان مَثَل دیگری آورده گفت: «پادشاهی آسمان مانند خمیرمایهای است كه زنی بر میدارد و با سه پیمانه آرد مخلوط میکند تا تمام خمیر وَر بیاید.»
تعلیم با مَثَل
(مرقس 4:33-34)
34عیسی تمام این مطالب را برای جمعیّت با مَثَل بیان میکرد و بدون مَثَل چیزی به آنها نمیگفت 35تا پیشگویی نبی تحقّق یابد كه فرموده است:
«من دهان خود را خواهم گشود و با مثلها سخن خواهم گفت
و چیزهایی را بیان خواهم نمود كه از بَدو خلقت عالم پوشیده مانده است.»
تفسیر مَثَل تلخهها
36پس از آن عیسی مردم را مرخّص كرد و خودش نیز به منزل رفت، شاگردان عیسی نزد او آمده گفتند: «معنی مَثَل تلخههای مزرعه را برای ما شرح بده.»
37عیسی در جواب گفت: «کسیکه بذر نیكو میکارد، پسر انسان است. 38مزرعه، این جهان است و بذر نیكو تابعین پادشاهی خدا هستند و تخمهای تلخه پیروان شیطان میباشند. 39آن دشمنی كه تخمهای تلخه را كاشت، ابلیس است و موسم دِرو، آخر زمان میباشد و دروگران فرشتگان هستند. 40همان طوری که دروگران تلخه را جمع میکنند و میسوزانند در آخر زمان هم همینطور خواهد شد. 41پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هرکسی را كه در پادشاهی او باعث لغزش شود و همچنین همهٔ بدكاران را جمع میکنند 42و در کورهای مشتعل خواهند افكند، جاییکه اشک میریزند و دندان بر دندان میفشارند. 43در آن زمان نیكان در پادشاهی پدر خود مانند خورشید خواهند درخشید. هرکه گوش شنوا دارد بشنود.
مَثَل گنج پنهان شده
44«پادشاهی آسمان مانند گنجی است كه در مزرعهای پنهان شده باشد و شخصی تصادفاً آن را پیدا كند. او دوباره آن را پنهان میکند و از خوشحالی میرود، تمام اموال خود را میفروشد و برگشته آن مزرعه را میخرد.
مَثَل مروارید
45«پادشاهی آسمان همچنین مانند بازرگانی است كه در جستجوی مرواریدهای زیبا بود. 46وقتیکه مروارید بسیار گرانبهایی پیدا كرد، رفته تمام دارایی خود را فروخت و آن را خرید.
مَثَل تور ماهیگیری
47«و نیز پادشاهی آسمان مانند توری است كه ماهیگیری آن را در دریا انداخت و از انواع ماهیان مختلف صید نمود. 48وقتیکه تور از ماهی پر شد، ماهیگیران آن را به ساحل كشیدند و آن وقت نشسته ماهیان خوب را در زنبیل جمع كردند و ماهیان بیمصرف را دور ریختند. 49در آخر زمان نیز چنین خواهد بود. فرشتگان میآیند و بدكاران را از میان نیكان جدا ساخته، 50آنها را در کورهای مشتعل میاندازند، جاییکه گریه و دندان بر دندان فشردن وجود دارد.»
حقایق تازه و كهنه
51عیسی از آنها پرسید: «آیا همهٔ این چیزها را فهمیدید؟» شاگردان پاسخ دادند: «آری»
52عیسی به آنان فرمود: «پس هرگاه یک معلّم شریعت، در مكتب پادشاهی آسمان تعلیم بگیرد، مانند صاحب خانهای است كه از گنجینهٔ خود چیزهای تازه و كهنه بیرون میآورد.»
ناصره عیسی را نمیپذیرد
(مرقس 6:1-6؛ لوقا 4:16-30)
53وقتی عیسی این مثلها را به پایان رسانید، آنجا را ترک كرد 54و به شهر خود آمد و در كنیسه آنجا طوری به مردم تعلیم داد كه همه با تعجّب میپرسیدند: «این مرد از كجا این حكمت و قدرت انجام معجزات را به دست آورده است؟ 55مگر او پسر یک نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نمیباشد؟ آیا یعقوب و یوسف و شمعون و یهودا برادران او نیستند؟ 56و مگر همهٔ خواهران او در اینجا با ما نمیباشند؟ پس او همهٔ این چیزها را از كجا كسب كرده است؟» 57پس آنها او را رد كردند.
عیسی به آنها گفت: «یک نبی در همهجا مورد احترام است، جز در وطن خود و در میان خانوادهٔ خویش.» 58عیسی به علّت بیایمانی آنها معجزات زیادی در آنجا به عمل نیاورد.
14
مرگ یحیای تعمیددهنده
(مرقس 6:14-29؛ لوقا 9:7-9)
1در این وقت اخبار مربوط به عیسی به اطّلاع هیرودیس پادشاه رسید. 2او به ملازمان خود گفت: «این مرد همان یحیای تعمیددهنده است كه پس از مرگ زنده شده است و به همین جهت معجزات بزرگی از او به ظهور میرسد.»
3زیرا هیرودیس بهخاطر هیرودیا كه زن برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و دست و پای او را در بند نهاده و به زندان انداخته بود. 4چون یحیی به هیرودیس گفته بود: «تو حق نداری با این زن ازدواج كنی.» 5هیرودیس میخواست او را بكُشد امّا از مردم میترسید، زیرا در نظر مردم یحیی یک نبی بود.
6ولی در موقع جشن تولّد هیرودیس، دختر هیرودیا در برابر مهمانان رقصید و هیرودیس آنقدر از رقص او خوشحال شد، 7كه قسم خورد هرچه بخواهد به او بدهد. 8او با راهنمایی مادرش گفت: «سر یحیای تعمیددهنده را همین حالا در داخل یک سینی به من بده.»
9پادشاه از شنیدن این سخن ناراحت شد، ولی به پاس سوگند خود و بهخاطر مهمانانش دستور داد كه سر یحیی را به او بدهند. 10او کسانی را به زندان فرستاده سر یحیی را از تن جدا كرد 11و سر او را كه در داخل سینی بود، آورده به دختر دادند و او آن را نزد مادر خود برد. 12سپس شاگردان یحیی آمده بدن او را بردند و آن را به خاک سپردند. پس از آن آنها به نزد عیسی رفتند و به او خبر دادند.
خوراک دادن به پنجهزار نفر
(مرقس 6:30-44؛ لوقا 9:10-17؛ یوحنا 6:1-14)
13عیسی وقتی این خبر را شنید، آنجا را ترک كرد و با قایق به جای خلوتی رفت. امّا مردم باخبر شده دستهدسته از شهرهای خود از راه خشكی به دنبال او رفتند. 14همینکه عیسی به ساحل رسید، جمعیّت زیادی را دید و دلش به حال آنها سوخت و مریضان آنان را شفا داد.
15عصر همان روز شاگردانش نزد او آمده گفتند: «اینجا بیابان است و روز هم به آخر رسیده، مردم را به روستاها بفرست تا برای خودشان غذا بخرند.»
16عیسی به ایشان گفت: «احتیاجی نیست مردم بروند، خود شما به آنان خوراک بدهید.»
17شاگردان گفتند: «ما فقط پنج نان و دو ماهی داریم.»
18عیسی در جواب فرمود: «آنها را نزد من بیاورید» 19و پس از آن به مردم دستور داد كه روی سبزهها بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را گرفته به آسمان نگاه كرد و خدا را شكر نموده نانها را پاره كرد و به شاگردان داد و شاگردان آنها را به مردم دادند. 20همه خوردند و سیر شدند و از خُردههای باقیمانده كه شاگردان جمع كردند، دوازده زنبیل بزرگ پر شد. 21غیراز زنها و كودكان پنج هزار مرد خوراک خوردند.
راه رفتن بر روی آب
(مرقس 6:45-52؛ یوحنا 6:15-21)
22آنگاه عیسی شاگردان را وادار ساخت كه سوار قایق شده قبل از او به طرف دیگر دریا بروند تا خودش مردم را مرخّص نماید. 23پس از انجام این كار عیسی به بالای كوهی رفت تا به تنهایی دعا كند. وقتی شب شد او در آنجا تنها بود. 24در این موقع قایق در وسط دریا به علّت باد مخالف، گرفتار امواج شده بود.
25بین ساعت سه و شش صبح عیسی درحالیکه بر روی دریا قدم میزد نزد آنها آمد. 26وقتی شاگردان عیسی را دیدند كه برروی آب دریا راه میرود آنقدر ترسیدند كه با وحشت فریاد زده گفتند: «این یک شبح است.»
27عیسی فوراً به ایشان گفت: «دل قوی دارید، من هستم، نترسید.»
28پطرس گفت: «ای خداوند اگر تو هستی به من دستور بده تا من هم بر روی آب نزد تو بیایم.»
29عیسی فرمود: «بیا.» پطرس از قایق پایین آمد و بر روی آب به طرف عیسی رفت. 30امّا وقتی شدّت توفان را دید، به وحشت افتاد و درحالیکه در آب غرق میشد فریاد زد: «خداوندا، نجاتم بده.»
31عیسی فوراً رسید و دست او را گرفته گفت: «ای كم ایمان، چرا شک كردی؟»
32آنها سوار قایق شدند و باد قطع شد 33و کسانیکه در قایق بودند به پای او افتاده میگفتند: «تو واقعاً پسر خدا هستی.»
شفای بیماران در جِنیسارِت
(مرقس 6:53-56)
34آنها از دریا گذشته به سرزمین جِنیسارِت رسیدند. 35به محض اینكه مردم آن محل عیسی را شناختند کسانی را به تمام آن نواحی فرستاده همهٔ بیماران را نزد او آوردند. 36آنها از او تقاضا كردند كه اجازه دهد، مریضان آنها فقط دامن ردای او را لمس نمایند و هرکه آن را لمس میکرد، کاملاً شفا مییافت.
15
تعالیم اجداد
(مرقس 7:1-13)
1در این وقت گروهی از فریسیان و علما از اورشلیم نزد عیسی آمده از او پرسیدند: 2«چرا شاگردان تو آداب و رسومی را كه از نیاکان ما به ما رسیده است، نادیده میگیرند و پیش از خوردن غذا دستهای خود را نمیشویند؟»
3عیسی به آنان جواب داد: «چرا خود شما برای اینكه آداب و رسوم گذشته خود را حفظ كنید، فرمان الهی را میشكنید؟ 4مثلاً خدا فرمود: 'پدر و مادر خود را احترام كن، و هرکس به پدر یا مادر خود ناسزا گوید، باید كشته شود،' 5امّا شما میگویید: 'اگر کسی به پدر و مادر خود بگوید كه هرچه باید برای كمک به شما بدهم وقف كار خدا کردهام، 6دیگر او مجبور نیست به آنها احترام بگذارد.' شما اینطور قانون خدا را بهخاطر آداب و رسوم خود نادیده گرفتهاید. 7ای ریاكاران! اشعیا دربارهٔ شما درست پیشگویی كرد وقتی گفت:
8'این قوم با زبان خود، به من احترام میگذارند،
امّا دلهایشان از من دور است.
9عبادت آنها بیهوده است
زیرا اوامر انسانی را به جای احكام الهی تعلیم میدهند.'»
چیزهایی كه انسان را ناپاک میسازد
(مرقس 7:14-23)
10آنگاه عیسی مردم را نزد خوانده به ایشان گفت: «به من گوش كنید و این را بدانید 11كه انسان به وسیلهٔ آنچه میخورد و مینوشد ناپاک نمیشود، بلكه آن چیزی كه از دهان او بیرون میآید، او را ناپاک میسازد.»
12در این وقت شاگردان نزد او آمده گفتند: «آیا میدانی فریسیان از آنچه گفتهای ناراحت شدهاند؟»
13عیسی جواب داد: «هر نهالی كه پدر آسمانی من بر زمین نكاشته باشد، از ریشه كنده خواهد شد. 14آنها را به حال خودشان بگذارید، آنها كورانی هستند كه راهنمای كوران دیگر میباشند و هرگاه كوری راهنمای كور دیگری باشد، هر دو به چاه خواهند افتاد.»
15آنگاه پطرس به عیسی گفت: «معنی این مَثَل را برای ما تعریف كن.»
16عیسی در جواب فرمود: «پس شما هنوز هم این چیزها را درک نمیکنید؟ 17آیا نمیفهمید كه هرچه از راه دهان وارد بدن شود به معده میرود و پس از آن در مَزبَله ریخته میشود؟ 18امّا چیزهایی كه از دهان بیرون میآید از دل سرچشمه میگیرد و آنهاست كه آدمی را ناپاک میسازد، 19زیرا افكار پلید، قتل، زنا، فسق، دزدی، شهادت دروغ و افترا از دل سرچشمه میگیرند 20و اینهاست، چیزهایی كه آدمی را نجس میسازد نه نشستن دستها قبل از غذا.»
ایمان یک زن
(مرقس 7:24-30)
21آنگاه عیسی آن محل را ترک كرده به نواحی صور و صیدون رفت. 22یک زن كنعانی كه اهل آنجا بود، نزد عیسی آمد و با صدای بلند گفت: «ای آقا، ای فرزند داوود، به من رحم كن، دخترم سخت گرفتار دیو شده است.»
23امّا عیسی هیچ جوابی به او نداد تا اینكه شاگردان جلو آمدند و از عیسی خواهش كرده گفتند: «او فریادكنان به دنبال ما میآید، او را بفرست برود.»
24عیسی در جواب گفت: «من فقط برای گوسفندان گمشدهٔ قوم اسرائیل فرستاده شدهام.»
25امّا آن زن جلو آمده پیش پای عیسی به خاک افتاد و فریاد زد: «ای آقا، به من كمک كن.»
26عیسی در جواب او گفت: «درست نیست كه نان اطفال را برداریم و پیش سگها بیندازیم.»
27امّا آن زن جواب داد: «درست است ای آقا، امّا سگها نیز از ریزههای غذایی كه از سفرهٔ اربابشان میافتد، میخورند.»
28عیسی در جواب به او گفت: «ای زن، ایمان تو عظیم است. آرزوی تو بر آورده شود.» و در همان لحظه دخترش شفا یافت.
شفای بسیاری از بیماران
29عیسی آن محل را ترک كرده و از راه ساحل دریای جلیل به بالای كوهی رفت و در آنجا نشست. 30عدّهٔ زیادی از مردم نزد او آمدند و اشخاص چُلاق و كوران، گنگان و لنگان و بیماران دیگر را با خود آورده جلوی پاهای او میگذاشتند و او آنها را شفا میداد. 31مردم وقتی گنگان را گویا و اشخاص چُلاق را سالم و شلان را روان و كوران را بینا دیدند، تعجّب كردند و خدای اسرائیل را حمد گفتند.
غذا دادن به چهار هزار نفر
(مرقس 8:1-10)
32عیسی شاگردان را نزد خود خوانده به آنان گفت: «دل من برای این مردم میسوزد. الآن سه روز است كه آنها با من هستند و دیگر چیزی برای خوردن ندارند. من نمیخواهم آنها را گرسنه روانه كنم، چون ممكن است در راه ضعف كنند.»
33شاگردان در جواب گفتند: «از كجا میتوانیم در این بیابان نان كافی برای سیر كردن چنین جمعیّتی پیدا كنیم؟»
34عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» جواب دادند: «هفت نان و چند ماهی كوچک.»
35عیسی دستور داد كه مردم روی زمین بنشینند. 36آنگاه آن هفت نان و ماهیان را گرفت و پس از آنكه خدا را شكر نمود آنها را پاره كرده به شاگردان داد و شاگردان به مردم دادند. 37همه خوردند و سیر شدند و از خُردههای باقیمانده هفت زنبیل پر شد. 38غیراز زنها و كودكان چهارهزار مرد از آن خوراک خوردند. 39آنگاه عیسی جمعیّت را مرخّص كرد و خود سوار قایق شده و به ناحیه مَجدَل رفت.
16
تقاضای معجزه
(مرقس 8:11-13؛ لوقا 12:54-56)
1فریسیان و صدوقیان جلو آمده از روی امتحان از عیسی خواستند كه نشانهای به آنان نشان دهد. 2عیسی در جواب آنها گفت: «در وقت غروب اگر آسمان سرخ باشد شما میگویید هوا خوب خواهد بود 3و اگر صبح زود آسمان سرخ و گرفته باشد میگویید باران خواهد بارید. شما كه میتوانید با نگاه كردن به آسمان هوا را پیشبینی كنید چگونه نمیتوانید معنی علایم و نشانههای این زمان را درک كنید؟ 4این نسل شریر و بیوفا جویای نشانهای است و نشانهای به جز نشانهٔ یونس نبی به ایشان داده نخواهد شد.» پس از آن عیسی آنها را ترک كرد و از آنجا رفت.
خمیرمایهٔ صدوقیان و فریسیان
(مرقس 8:14-21)
5شاگردان به آن طرف دریا میرفتند ولی فراموش كرده بودند كه با خود نان ببرند. 6پس وقتی عیسی به ایشان فرمود: «از خمیرمایهٔ فریسیان و صدوقیان برحذر باشید و احتیاط كنید.»
7آنها در بین خود صحبت كرده میگفتند: «چون ما نان همراه خود نیاوردهایم او چنین میگوید.»
8عیسی این را درک كرد و به ایشان گفت: «ای كمایمانان، چرا دربارهٔ نداشتن نان صحبت میکنید؟ 9آیا هنوز هم نمیفهمید؟ آیا پنج نان و پنج هزار مرد را بهخاطر ندارید؟ چند زنبیل جمع كردید؟ 10یا در مورد آن هفت نان و چهارهزار مرد، چند زنبیل جمع كردید؟ 11چرا نمیتوانید بفهمید كه من دربارهٔ نان صحبت نمیکردم؟ من فقط گفتم كه از خمیرمایهٔ فریسیان و صدوقیان احتیاط كنید.»
12آنگاه شاگردان فهمیدند كه عیسی از آنان میخواهد، كه از تعالیم فریسیان و صدوقیان احتیاط كنند، نه از خمیرمایهٔ نان.
تو مسیح هستی
(مرقس 8:27-30؛ لوقا 9:18-21)
13وقتی عیسی به نواحی اطراف قیصریه فیلیپُس رسید از شاگردان خود پرسید: «به نظر مردم پسر انسان كیست؟» 14آنها جواب دادند: «بعضیها میگویند یحیای تعمیددهنده است و عدّهای میگویند: الیاس یا ارمیا و یا یكی از انبیاست.» 15عیسی پرسید: «شما مرا كه میدانید؟» 16شمعون پطرس جواب داد: «تو مسیح، پسر خدای زنده هستی.» 17آنگاه عیسی گفت: «ای شمعون پسر یونا، خوشا به حال تو! چون تو این را از انسان نیاموختی بلكه پدر آسمانی من آن را بر تو مكشوف ساخته است. 18و به تو میگویم كه تو پطرس هستی و من بر این صخره كلیسای خود را بنا میکنم و نیروهای مرگ، هرگز بر آن چیره نخواهد شد 19و كلیدهای پادشاهی آسمان را به تو میدهم، آنچه را كه تو در زمین منع كنی، در آسمان ممنوع خواهد شد و هرچه را كه بر زمین جایز بدانی در آسمان جایز دانسته خواهد شد.»
20بعد از آن عیسی به شاگردان دستور داد به کسی نگویند كه او مسیح است.
پیشگویی عیسی دربارهٔ مرگ و قیام خود
(مرقس 8:31-9:1؛ لوقا 9:22-27)
21از آن زمان عیسی به آشكار ساختن این حقیقت پرداخت و به شاگردان خود گفت كه او میبایست به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران كاهنان و علما رنج بسیار ببیند و كشته شود و روز سوم زنده گردد. 22امّا پطرس عیسی را به كناری كشید و با اعتراض به او گفت: «خدا نكند! خیر، خداوندا، هرگز برای تو چنین اتّفاقی نخواهد افتاد.» 23عیسی برگشته به پطرس گفت: «دور شو ای شیطان! تو مانع راه من هستی و افكار تو افكار انسانی است، نه خدایی.»
24سپس عیسی به شاگردان خود فرمود: «اگر کسی بخواهد پیرو من باشد باید دست از جان خود بشوید و صلیب خود را برداشته به دنبال من بیاید. 25زیرا هرکه بخواهد جان خود را حفظ كند آن را از دست میدهد، امّا هرکه بهخاطر من جان خود را فدا كند آن را نگاه خواهد داشت. 26برای انسان چه سودی دارد كه تمام جهان را ببرد، امّا جان خود را از دست بدهد؟ زیرا او دیگر به هیچ قیمتی نمیتواند آن را باز یابد. 27پسر انسان با جلال پدر خود همراه با فرشتگان میآید و به هرکس بر طبق کارهایش پاداش میدهد. 28بدانید كه بعضی از کسانیکه اكنون اینجا ایستادهاند تا آمدن پسر انسان را به صورت یک پادشاه نبینند، نخواهند مرد.»
17
تبدیل هیئت عیسی
(مرقس 9:2-13؛ لوقا 9:28-36)
1بعد از شش روز عیسی، پطرس و یعقوب و یوحنا برادر یعقوب را برداشته به بالای كوهی بلند برد تا در آنجا تنها باشند. 2در حضور آنها هیئت او تغییر كرد، چهرهاش مانند آفتاب درخشید و لباسش مثل نور سفید گشت. 3در همین موقع شاگردان، موسی و الیاس را دیدند كه با عیسی گفتوگو میكردند. 4آنگاه پطرس به عیسی گفت: «خداوندا چه خوب است كه ما اینجا هستیم. اگر بخواهی من سه سایبان در اینجا میسازم: یكی برای تو، یكی برای موسی و یکی هم برای الیاس.» 5هنوز سخن او تمام نشده بود كه ابری درخشان بر آنان سایه افکند و از آن ابر صدایی شنیده شد كه میگفت: «این است پسر عزیز من كه از او خشنودم. به او گوش دهید.» 6وقتی شاگردان این صدا را شنیدند، بسیار ترسیدند و با صورت به خاک افتادند. 7آنگاه عیسی نزد آنان آمده و بر آنان دست گذاشته گفت: «برخیزید، دیگر نترسید.» 8وقتی شاگردان چشمان خود را باز كردند جز عیسی، کسی دیگر را ندیدند.
9درحالیکه از كوه پایین میآمدند، عیسی به آنان دستور داد تا روزی كه پسر انسان پس از مرگ زنده نشده است دربارهٔ آن رؤیا به کسی چیزی نگویند. 10شاگردان پرسیدند: «پس چرا علما میگویند باید اول الیاس بیاید؟»
11عیسی پاسخ داد: «درست است، اول الیاس خواهد آمد و همهچیز را اصلاح خواهد كرد. 12امّا من به شما میگویم كه الیاس آمده است و آنان او را نشناختند و آنچه خواستند با او كردند. پسر انسان نیز باید همینطور از دست ایشان رنج ببیند.» 13در این وقت شاگردان فهمیدند كه مقصود او یحیای تعمیددهنده است.
شفای مصروع
(مرقس 9:14-29؛ لوقا 9:37-43 الف)
14همینکه عیسی و شاگردان نزد مردم برگشتند، مردی نزد عیسی آمد و در برابر او زانو زده 15گفت: «ای آقا، بر پسر من رحم كن. او مصروع است و دچار حملههای سختی میشود به طوری که بارها خود را در آب و آتش انداخته است. 16او را نزد شاگردان تو آوردم، امّا نتوانستند او را شفا دهند.»
17عیسی در جواب گفت: «مردم این زمانه چقدر بیایمان و منحرف هستند! تا كی باید با شما باشم؟ و تا به كی باید شما را تحمّل كنم؟ او را نزد من بیاورید.» 18پس عیسی با تندی به دیو دستور داد از او خارج شود. دیو او را ترک كرد و آن پسر در همان لحظه شفا یافت.
19بعد از این واقعه شاگردان عیسی آمده در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن دیو را بیرون كنیم؟» 20عیسی جواب داد: «چون ایمان شما كم است! بدانید كه اگر به اندازهٔ یک دانهٔ خَردَل ایمان داشته باشید، میتوانید به این كوه بگویید كه از اینجا به آنجا منتقل شود و منتقل خواهد شد و هیچ چیز برای شما محال نخواهد بود. [ 21لیکن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمیرود.]»
دومین پیشگویی مرگ و قیام
(مرقس 9:30-32؛ لوقا 9:43-45)
22در موقعی که آنها هنوز در جلیل دور هم بودند، عیسی به ایشان گفت: «پسر انسان بزودی به دست مردم تسلیم میگردد 23و آنان او را خواهند كشت ولی او در روز سوم باز زنده خواهد شد.» شاگردان بسیار غمگین شدند.
پرداخت مالیات معبد بزرگ
24در موقع ورود عیسی و شاگردان به كفرناحوم، کسانیکه مأمور دریافت مالیات برای معبد بزرگ بودند نزد پطرس آمده از او پرسیدند: «آیا استاد تو مالیات معبد بزرگ را نمیپردازد؟» 25پطرس گفت: «البتّه!» وقتی پطرس به خانه رفت قبل از اینكه چیزی بگوید عیسی به او گفت: «ای شمعون، به نظر تو پادشاهان جهان از چه کسانی باج و خراج میگیرند از ملّت خود یا از بیگانگان؟» 26پطرس گفت: «از بیگانگان»، عیسی فرمود: «در این صورت خود ملّت معاف است، 27امّا برای اینكه این اشخاص لغزش نخورند، برو و قلّابی به دریا بینداز، وقتی دهان اولین ماهی صید شده را باز كنی، سکّهای در آن خواهی یافت. آن را بردار و بابت مالیات من و خودت به آنها بده.»
18
چه کسی بزرگتر است
(مرقس 9:33-37؛ لوقا 9:46-48)
1در آن وقت شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمان از همه بزرگتر است؟» 2عیسی كودكی را صدا كرد و از او خواست در برابر آنان بایستد 3و سپس به آنان گفت: «در حقیقت به شما میگویم كه اگر شما عوض نشوید و مانند كودكان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان وارد نخواهید شد. 4در پادشاهی آسمان، آن کسی از همه بزرگتر است كه خود را فروتن سازد و مانند این كودک بشود. 5و کسیکه چنین كودكی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است.
وسوسههای گناه
(مرقس 9:42-48؛ لوقا 17:1-2)
6«وای به حال کسیکه باعث لغزش یکی از این كوچكان كه به من ایمان دارند بشود. برای او بهتر است كه سنگ آسیابی به گردنش آویخته شود و در اعماق دریا غرق گردد. 7وای بر دنیا كه باعث چنین لغزشهایی میشود! مسلّماً لغزشهایی پیش خواهد آمد، امّا وای بر کسیکه باعث این لغزشها شود.
8«بنابراین اگر دست یا پای تو، تو را به گناه بكشاند آن را قطع كن و دور بینداز، زیرا برای تو بهتر است كه بدون دست یا پا وارد حیات گردی تا با دو دست و دو پا به داخل آتش ابدی افكنده شوی. 9و اگر چشم تو، تو را به گناه میکشاند، آن را در آور و دور بینداز، زیرا بهتر است كه با یک چشم وارد حیات شوی تا با دو چشم به آتش دوزخ افكنده شوی.
مَثَل گوسفند گُمشده
(لوقا 15:3-7)
10«هرگز این كوچكان را حقیر نشمارید. بدانید كه آنان در عالم بالا فرشتگانی دارند كه پیوسته در پیشگاه پدر آسمانی من حاضر هستند. [ 11زیرا پسر انسان آمده است تا گُمشده را نجات بخشد.]
12«عقیدهٔ شما چیست؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گُم شود، آیا او نود و نه گوسفند دیگر را در كوهسار رها نمیکند و به جستجوی گوسفند گُمشده نمیرود؟ 13و هرگاه آن را پیدا كند برای آن یک گوسفند بیشتر شاد میشود تا برای آن نود و نه گوسفند دیگر كه گُم نشدهاند. 14به همینطور پدر آسمانی شما نمیخواهد كه حتّی یکی از این كوچكان از دست برود.
وقتی برادری مرتكب خطا میشود
15«اگر برادرت به تو بدی كند، برو و با او در تنهایی دربارهٔ آن موضوع صحبت كن. اگر به سخن تو گوش دهد برادر خود را بازیافتهای 16و اگر به سخن تو گوش ندهد، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا از زبان دو یا سه شاهد این موضوع تأیید شود. 17اگر حاضر نیست سخنان آنان را بشنود موضوع را به اطّلاع كلیسا برسان و اگر حاضر نشود به كلیسا گوش دهد، با او مثل یک بیگانه یا باجگیر رفتار كن.
حرام و حلال
18«بدانید كه هرچه شما در زمین حرام كنید در آسمان حرام خواهد شد و هرچه را بر روی زمین حلال نمایید در آسمان حلال خواهد شد. 19و نیز بدانید كه هرگاه دو نفر از شما در روی زمین دربارهٔ آنچه كه از خدا میخواهند یكدل باشند پدر آسمانی من آن را به ایشان خواهد بخشید، 20زیرا هرجا كه دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان آنان هستم.»
کسیکه دیگران را نمیبخشد
21در این وقت پطرس نزد عیسی آمده از او پرسید: «خداوندا، اگر برادر من نسبت به من خطا بكند تا چند بار باید او را ببخشم؟ تا هفت بار؟»
22عیسی در جواب گفت: «نمیگویم هفت بار، بلكه هفتاد مرتبه هفت بار. 23چون پادشاهی آسمان مانند پادشاهی است كه تصمیم گرفت از خادمان خود حساب بخواهد. 24وقتی این كار را شروع كرد شخصی را نزد او آوردند كه میلیونها تومان به او بدهكار بود 25امّا چون او نمیتوانست آن را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمام هستیاش بفروشند تا بدهی خود را بپردازد. 26آن شخص پیش پای ارباب خود افتاده گفت: 'ای آقا، به من مهلت بده و من تمام آن را تا ریال آخر به تو خواهم پرداخت.' 27دل ارباب به حال او سوخت. به طوری که از دریافت طلب خود صرف نظر كرد و به او اجازه داد برود.
28«امّا او وقتی از آنجا رفت در راه با یکی از همكاران خود روبهرو شد كه در حدود صد و پنجاه تومان به او بدهكار بود، او را گرفت و گلویش را فشرده گفت: 'بدهی خود را به من بپرداز.' 29آن شخص به پای همكار خود افتاد و به او التماس كرده گفت: 'به من مهلت بده، پول تو را میپردازم.' 30امّا او قبول نكرد و آن مرد را به زندان انداخت تا بدهی خود را بپردازد. 31خادمان دیگری كه این ماجرا را دیدند بسیار ناراحت شدند و به نزد ارباب خود رفته تمام جریان را به اطّلاع او رسانیدند. 32او آن مرد را احضار كرده به او گفت: 'ای غلام شریر، بهخاطر خواهشی كه از من كردی من همهٔ بدهی تو را به تو بخشیدم. 33آیا نمیباید همینطور كه من دلم برای تو سوخت، تو هم به همكار خود ترحّم میکردی؟' 34ارباب آنقدر خشمگین شد كه آن غلام را به زندان انداخت و دستور داد تنبیه شود و تا وقتی تمام بدهی خود را نپرداخته است، آزاد نشود.
35«اگر همهٔ شما برادر خود را از دل نبخشید، پدر آسمانی من هم با شما همینطور رفتار خواهد كرد.»
19
تعلیم عیسی دربارهٔ طلاق
(مرقس 10:1-12)
1وقتی عیسی این سخنان را به پایان رسانید، جلیل را ترک كرد و به نواحی یهودیه در آن طرف رود اردن رفت. 2جمعیّت زیادی به دنبال او رفتند و عیسی آنها را در آنجا شفا داد. 3بعضی از فریسیان هم نزد او آمده از روی امتحان از او پرسیدند: «آیا جایز است كه مرد به هر علّتی كه بخواهد زن خود را طلاق دهد؟» 4عیسی در جواب از آنها پرسید: «آیا تا به حال نخواندهاید كه پروردگار از ابتدا انسان را زن و مرد آفرید؟ 5به این سبب است كه مرد، پدر و مادر خود را ترک میکند و به زن خود میپیوندد و آن دو یکی میشوند. 6از این رو آنها دیگر دو تن نیستند بلكه یکی هستند، پس آنچه را كه خدا به هم پیوسته است انسان نباید جدا سازد.» 7آنها پرسیدند: «پس چرا موسی اجازه داد كه مرد با دادن یک طلاقنامه به زن خود از او جدا شود؟»
8عیسی در جواب گفت: «بهخاطر سنگدلی شما بود كه موسی اجازه داد از زن خود جدا شوید، ولی از ابتدای خلقت چنین نبود. 9امّا من به شما میگویم هرکس زن خود را به هر علّتی به جز علّت زنا طلاق دهد و با زن دیگری ازدواج نماید مرتكب زنا میشود.» 10شاگردان به او گفتند: «اگر شوهر در مقابل زنش باید چنین وضعی داشته باشد، بهتر است كه دیگر كسی ازدواج نكند.» 11عیسی به آنها گفت: «همه نمیتوانند این تعلیم را قبول كنند، مگر کسانیکه استعداد آن را داشته باشند. 12بعضیها طوری به دنیا آمدهاند كه اصلاً نمیتوانند ازدواج كنند، عدّهای هم به دست انسان مقطوعالنّسل شدهاند و عدّهای نیز بهخاطر پادشاهی آسمان از ازدواج خودداری میکنند. بنابراین هرکس قدرت اجرای این تعلیم را دارد، آن را بپذیرد.»
عیسی بچّههای کوچک را بركت میدهد
(مرقس 10:13-16؛ لوقا 18:15-17)
13در این وقت عدّهای از مردم، بچّههای کوچک را نزد عیسی آوردند تا او دست خود را بر سر آنها بگذارد و برای آنها دعا كند. امّا شاگردان آنها را بهخاطر این كار سرزنش كردند. 14امّا عیسی به آنان فرمود: «بگذارید بچّههای کوچک نزد من بیایند و مانع آنان نشوید، زیرا پادشاهی آسمان به چنین كسانی تعلّق دارد.» 15عیسی دست خود را بر سر كودكان گذاشت و سپس از آنجا رفت.
جوان دولتمند
(مرقس 10:17-31؛ لوقا 18:18-30)
16در این هنگام مردی جلو آمد و از عیسی پرسید: «ای استاد چه كار نیكی باید بكنم تا بتوانم حیات جاودانی را به دست آورم؟» 17عیسی به او گفت: «چرا دربارهٔ نیكی از من سؤال میکنی؟ فقط یکی نیكوست. امّا اگر تو مایل هستی به حیات وارد شوی، احكام شریعت را نگاهدار.» 18او پرسید: «كدام احكام؟» عیسی در جواب فرمود: «قتل مكن، زنا مكن، دزدی نكن، شهادت دروغ نده، 19احترام پدر و مادر خود را نگاهدار و همسایهات را مانند جان خود دوست بدار.» 20آن جوان پاسخ داد: «من همهٔ اینها را نگاه داشتهام، دیگر چه چیزی كم دارم؟» 21عیسی به او فرمود: «اگر میخواهی كامل باشی برو، دارایی خود را بفروش و به بیچارگان بده تا برای تو در عالم بالا ثروتی اندوخته شود. آن وقت بیا و از من پیروی كن.» 22وقتی آن جوان این را شنید با دلی افسرده از آنجا رفت زیرا ثروت بسیار داشت.
23عیسی به شاگردان خود فرمود: «بدانید كه ورود دولتمندان به پادشاهی آسمان بسیار دشوار است، 24باز هم میگویم كه گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است تا ورود یک شخص دولتمند به پادشاهی خدا.» 25شاگردان از شنیدن این سخن سخت ناراحت شده پرسیدند: «پس چه كسی میتواند نجات بیابد؟» 26عیسی به آنان نگاه كرد و فرمود: «برای انسان این محال است ولی برای خدا همهچیز ممكن میباشد.» 27پطرس در جواب به او گفت: «ما كه همهچیز را ترک كرده و به دنبال تو آمدهایم، پاداش ما چه خواهد بود؟»
28عیسی پاسخ داد: «در حقیقت به شما میگویم كه در دنیای آینده، در آن هنگام كه پسر انسان با شكوه و جلال آسمانی بر تخت پادشاهی خود جلوس میکند، شما كه از من پیروی کردهاید بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده طایفهٔ اسرائیل داوری خواهید نمود. 29و هرکس كه بهخاطر من خانه و برادران و خواهران و پدر و مادر و كودكان و زمین و ملک خود را ترک كرده باشد، چندین برابر پاداش خواهد گرفت و حیات جاودانی به دست خواهد آورد. 30امّا بسیاری از کسانیکه اكنون اول هستند، آخر خواهند شد و بسیاری از آنها كه اكنون آخر هستند اول خواهند بود.
20
كارگران تاكستان
1«پادشاهی آسمان مانند صاحب تاكستانی است كه یک روز صبح زود بیرون رفت تا برای تاكستان خود کارگرانی بگیرد 2و بعد از آنكه آنها دربارهٔ مزد روزانه موافقت كردند، آنان را به سر كار فرستاد. 3ساعت نه صبح باز بیرون رفت و افراد دیگری را دید كه بیكار در بازار ایستاده بودند. 4به آنها گفت: 'بروید و در تاكستان من كار كنید و من حق شما را به شما خواهم داد' و آنها هم رفتند. 5در وقت ظهر و همچنین ساعت سه بعد از ظهر باز بیرون رفت و مانند دفعات قبل عدّهای را اجیر نمود. 6او یک ساعت پیش از غروب آفتاب باز بیرون رفت و دستهٔ دیگری را در آنجا ایستاده دید، به آنان گفت: 'چرا تمام روز اینجا بیكار ایستادهاید؟' 7آنها جواب دادند: 'چونكه هیچکس به ما كاری نداده است' پس او به آنان گفت: 'بروید و در تاكستان من كار كنید.'
8«وقتی غروب شد صاحب تاكستان به مباشر خود گفت: 'كارگران را صدا كن و مزد همه را بده، از کسانیکه آخر آمدند شروع كن و آخر همه به کسانیکه اول آمدند.' 9آنانی كه یک ساعت قبل از غروب شروع به كار كرده بودند نزد آمدند و هر یک مزد یک روز تمام را گرفت. 10وقتی نوبت به كسانی رسید كه اول آمده بودند آنها انتظار داشتند از دیگران بیشتر بگیرند امّا به آنان به اندازهٔ دیگران داده شد. 11وقتی كارگران مزد خود را گرفتند شكایتكنان به صاحب تاكستان گفتند: 12'این کسانیکه آخر همه آمدهاند فقط یک ساعت كار کردهاند و تو آنان را با ما كه تمام روز در آفتاب سوزان كارهای سنگین را تحمّل کردهایم در یک سطح قرار دادهای.' 13آن مالک رو به یکی از آنها كرده گفت: 'ای رفیق، من كه به تو ظلمی نکردهام. مگر تو قبول نكردی كه با این مزد كار كنی؟ 14پس مزد خود را بردار و برو. من میل دارم به نفر آخر به اندازهٔ تو مزد بدهم. 15آیا حق ندارم كه با پول خود مطابق میل خود عمل كنم؟ چرا به سخاوت من حسادت میکنی؟'
16«به این ترتیب، آخرین، اولین و اولین، آخرین خواهند شد.»
سومین پیشگویی مرگ و قیام عیسی
(مرقس 10:32-34؛ لوقا 18:31-34)
17وقتی عیسی به طرف اورشلیم میرفت، در راه دوازده شاگرد خود را به كناری برد و به آنان گفت: 18«اكنون ما به اورشلیم میرویم و در آنجا پسر انسان به دست سران كاهنان و علما تسلیم خواهد شد و آنان او را به مرگ محكوم كرده 19تحویل بیگانگان خواهند داد تا آنها او را استهزا نموده تازیانه بزنند و مصلوب كنند و او در روز سوم بار دیگر زنده خواهد شد.»
خواهش یک مادر
(مرقس 10:35-45)
20آنگاه مادر پسران زِبدی به اتّفاق فرزندان خود نزد عیسی آمده، تعظیم كرد و تقاضا نمود كه عیسی به او لطفی بنماید. 21عیسی پرسید: «چه میخواهی؟» گفت: «قول بده كه در پادشاهی تو این دو پسر من یکی در دست راست تو و دیگری در دست چپ تو بنشیند.» 22عیسی به آن دو برادر رو كرده گفت: «شما نمیدانید كه چه میخواهید. آیا میتوانید جامی را كه من مینوشم بنوشید؟» آنها جواب دادند: «بلی، میتوانیم» 23عیسی به آنان گفت: «درست است، شما از جام من خواهید نوشید، امّا انتخاب کسانیکه باید در دست راست و دست چپ من بنشینند با من نیست، زیرا كسانی در دست راست یا چپ من خواهند نشست كه پدر من قبلاً برایشان آماده كرده است.»
24وقتی ده شاگرد دیگر از این موضوع باخبر شدند از آن دو برادر سخت رنجیدند. 25پس عیسی آنان را نزد خود خوانده فرمود: «شما میدانید كه در این دنیا حكمرانان بر زیردستان خود آقایی میکنند و رهبرانشان به آنان زور میگویند. 26امّا در میان شما نباید چنین باشد، بلكه هرکه میخواهد در بین شما بزرگ باشد، باید خادم همه گردد 27و هرکه بخواهد بالاتر از همه شود باید غلام همه باشد. 28پسر انسان نیز نیامد تا خدمت شود، بلكه تا خدمت كند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد.»
شفای دو كور
(مرقس 10:46-52؛ لوقا 18:35-43)
29وقتی عیسی و شاگردانش شهر اریحا را ترک میکردند جمعیّت بزرگی به دنبال او رفت. 30در كنار راه دو نفر كور نشسته بودند و چون شنیدند كه عیسی از آنجا میگذرد فریاد زده گفتند: «ای آقا، ای پسر داوود، بر ما رحم كن.» 31مردم آنان را سرزنش كرده و به آنها میگفتند كه ساكت شوند. امّا آن دو نفر بیشتر فریاد كرده میگفتند: «ای آقا، ای پسر داوود، به ما رحم كن.»
32عیسی ایستاد و آن دو مرد را صدا كرده پرسید: «چه میخواهید برایتان انجام دهم؟» 33آنها گفتند: «ای آقا، ما میخواهیم كه چشمان ما باز شود.»
34عیسی متأثر شده چشمان آنان را لمس كرد و آنها فوراً بینایی خود را بازیافتند و به دنبال او رفتند.
21
ورود مظفّرانهٔ عیسی به اورشلیم
(مرقس 11:1-11؛ لوقا 19:28-40؛ یوحنا 12:12-19)
1وقتی عیسی و شاگردان به نزدیكی اورشلیم و به دهكدهٔ بیتفاجی واقع در كوه زیتون رسیدند عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاد 2و به آنها گفت: «به دهكدهٔ مقابل بروید. نزدیک دروازهٔ آن، الاغی را با كرّهاش بسته خواهید یافت. آنها را باز كنید و نزد من بیاورید. 3اگر كسی به شما حرفی زد بگویید كه خداوند به آنها احتیاج دارد و او به شما اجازه خواهد داد كه آنها را فوراً بیاورید.»
4به این وسیله پیشگویی نبی تحقّق یافت كه میفرماید:
5به دختر صهیون بگویید:
«این پادشاه توست كه بر الاغی نشسته
و بر كره چارپایی سوار است
و با فروتنی نزد تو میآید.»
6آن دو شاگرد رفتند و آنچه به آنها گفته شده بود، انجام دادند 7و آن الاغ و كرّهاش را آوردند و آنگاه رداهای خود را بر پشت آنها انداختند و عیسی سوار شد. 8جمعیّت زیادی جاده را با رداهای خود فرش كردند و بعضی، شاخههای درختان را میبریدند و در راه میگسترانیدند. 9آنگاه جمعیّتی كه از جلو میرفتند و آنها كه از عقب میآمدند فریاد میزدند و میگفتند: «سپاس باد بر پسر داوود! مبارک باد آن کسیکه به نام خداوند میآید! خدای متعال او را مبارک سازد!» 10همینکه عیسی وارد اورشلیم شد تمام مردم شهر به هیجان آمدند و عدّهای میپرسیدند: «این شخص كیست؟» 11جمعیّت پاسخ میدادند: «این عیسی نبی است كه از ناصرهٔ جلیل آمده است.»
عیسی در معبد بزرگ اورشلیم
(مرقس 11:15-19؛ لوقا 19:45-48؛ یوحنا 2:13-22)
12آنگاه عیسی به داخل معبد بزرگ رفت و همهٔ كسانی را كه در صحن معبد بزرگ به خرید و فروش اشتغال داشتند، بیرون راند. او میزهای صرّافان و جایگاههای كبوتر فروشان را واژگون ساخت 13و به آنان گفت: «کتابمقدّس میفرماید: 'معبد بزرگ من نمازخانه خوانده خواهد شد، امّا شما آن را کمینگاه دزدان ساختهاید.'»
14نابینایان و مفلوجان در معبد بزرگ به نزد او آمدند و او آنها را شفا داد. 15سران كاهنان و علما وقتی عجایب عیسی را دیدند و شنیدند كه كودكان در معبد بزرگ فریاد میزدند «سپاس باد بر پسر داوود» خشمگین شدند. 16آنها از عیسی پرسیدند: «آیا میشنوی اینها چه میگویند؟» عیسی جواب داد: «بلی میشنوم! مگر نخواندهاید كه كودكان و شیرخوارگان را میآموزی تا زبان آنها به حمد و ثنای تو بپردازند؟» 17آنگاه آنان را ترک كرد و از شهر خارج شد و به بیتعنیا رفت و شب را در آنجا گذرانید.
عیسی درخت انجیر را نفرین میکند
(مرقس 11:12-14 و 20-24)
18صبح روز بعد، وقتی عیسی به شهر برگشت گرسنه شد 19و در كنار جاده درخت انجیری دیده به طرف آن رفت امّا جز برگ چیزی در آن نیافت پس آن درخت را خطاب كرده فرمود: «تو دیگر هرگز ثمر نخواهی آورد» و آن درخت در همان لحظه خشک شد.
20شاگردان از دیدن آن تعجّب كرده پرسیدند: «چرا این درخت به این زودی خشک شد؟» 21عیسی در پاسخ به آنان گفت: «یقین بدانید كه اگر ایمان داشته باشید و شک نكنید، نه تنها قادر خواهید بود آنچه را كه نسبت به این درخت انجام شد انجام دهید، بلكه اگر به این كوه بگویید كه از جای خود كنده و به دریا پرتاب شود چنین خواهد شد 22و هرچه با ایمان در دعا طلب كنید خواهید یافت.»
اختیار و اقتدار عیسی
(مرقس 11:27-33؛ لوقا 20:1-8)
23عیسی وارد معبد بزرگ شد و به تعلیم مردم پرداخت. سران كاهنان و مشایخ نزد او آمده پرسیدند: «با چه اجازهای دست به چنین كارهایی میزنی و چه کسی این اختیار را به تو داده است؟» 24عیسی در جواب به آنها گفت: «من از شما سؤالی میکنم، اگر به آن جواب بدهید من هم به شما خواهم گفت كه با چه اجازهای این كارها را میکنم. 25آیا تعمید یحیی از جانب خدا بود و یا از جانب انسان؟»
بر سر این موضوع در میان آنها بحثی درگرفت، میگفتند: «اگر بگوییم از جانب خداست او خواهد گفت چرا به او ایمان نیاوردید؟ 26و اگر بگوییم از جانب انسان است، از مردم میترسیم، زیرا همه یحیی را یک نبی میدانند.» 27از این رو در جواب عیسی گفتند: «ما نمیدانیم» عیسی فرمود: «پس من هم به شما نخواهم گفت كه به چه اجازهای این كارها را میکنم.»
مَثَل دو پسر
28«عقیدهٔ شما در این خصوص چیست؟ شخصی دو پسر داشت. او نزد پسر بزرگ خود رفت و به او گفت: 'پسرم، امروز به تاكستان برو و در آنجا كار كن.' 29آن پسر جواب داد: 'من نمیروم' امّا بعد پشیمان شد و رفت. 30آنگاه پدر نزد دومی آمد و همین را به او گفت او پاسخ داد: 'اطاعت میکنم. ای آقا' امّا هرگز نرفت. 31کدامیک از این دو نفر بر طبق میل پدر رفتار كرد؟» گفتند: «اولی» پس عیسی جواب داد: «بدانید كه باجگیران و فاحشهها قبل از شما به پادشاهی خدا وارد خواهند شد 32زیرا یحیی آمد و راه صحیح زندگی را به شما نشان داد و شما سخنان او را باور نكردید ولی باجگیران و فاحشهها باور كردند و شما حتّی بعد از دیدن آن هم توبه نكردید و به او ایمان نیاوردید.»
مَثَل باغبانان شریر
(مرقس 12:1-12؛ لوقا 20:9-19)
33«به مَثَل دیگری گوش دهید: مالكی بود كه تاكستانی احداث كرد و دور آن دیواری كشید و در آن چَرخُشتی كند و یک بُرج دیدهبانی هم برای آن ساخت، آنگاه آن را به باغبانان سپرد و خود به مسافرت رفت. 34هنگامیكه موسم چیدن انگور رسید، خادمان خود را نزد باغبانان فرستاد تا انگور را تحویل بگیرند. 35امّا باغبانان، خادمان او را گرفته، یکی را كتک زدند و دیگری را كشتند و سومی را سنگسار كردند. 36صاحب باغ بار دیگر عدّهٔ بیشتری از خادمان خود را فرستاد. با آنان نیز به همانطور رفتار كردند. 37سرانجام پسر خود را نزد باغبانان فرستاده گفت: 'آنان احترام پسرم را نگاه خواهند داشت.' 38امّا وقتی باغبانان پسر را دیدند به یكدیگر گفتند: 'این وارث است. بیایید او را بكشیم و میراثش را تصاحب كنیم.' 39پس او را گرفته و از تاكستان بیرون انداخته، به قتل رسانیدند. 40هنگامیکه صاحب تاكستان بیاید با باغبانان چه خواهد كرد؟»
41آنها جواب دادند: «آن مردان شریر را به عقوبت شدیدی خواهد رسانید و تاكستان را به دست باغبانان دیگری میسپارد تا هروقت موسم میوه برسد، سهم او را بدهند.»
42آنگاه عیسی به آنان فرمود: «آیا تا كنون در كلام خدا نخواندهاید:
'آن سنگی كه بنّایان رد كردند
اکنون مهمترین سنگ بنا شده است.
این كار خداوند است؛
و به نظر ما عجیب است.'
43«بنابراین به شما میگویم كه پادشاهی خدا از شما گرفته و به امّتی داده خواهد شد كه ثمراتی شایسته به بار آورد. [ 44اگر كسی بر روی این سنگ بیفتد خرد خواهد شد و هرگاه آن سنگ بر روی كسی بیفتد او را به غبار مبدّل خواهد ساخت.]»
45وقتی سران كاهنان و فریسیان مثلهای او را شنیدند فهمیدند كه عیسی به آنها اشاره میکند. 46آنها خواستند او را دستگیر كنند امّا از مردم كه عیسی را نبی میدانستند، میترسیدند.
22
مَثَل جشن عروسی
(لوقا 14:15-24)
1عیسی باز هم برای مردم مَثَلی آورده گفت: 2«پادشاهی آسمان مانند پادشاهی است كه برای عروسی پسر خود، جشنی ترتیب داد. 3او نوكران خود را فرستاد تا به دعوت شدگان بگویند که در جشن حاضر شوند، امّا آنها نخواستند بیایند. 4پادشاه بار دیگر عدّهای را فرستاده به آنها فرمود كه به دعوت شدگان بگویند: 'به جشن عروسی بیایید، چون ضیافتی كه ترتیب دادهام آماده است، گاوها و پرواریهای خود را سر بریده و همهچیز را آماده کردهام.' 5امّا دعوت شدگان به دعوت او اعتنایی نكردند و مشغول كار خود شدند. یكی به مزرعهٔ خود رفت و دیگری به كسب و كار خود پرداخت 6درحالیکه دیگران، نوكران پادشاه را گرفته، زدند و آنها را كشتند. 7وقتی پادشاه این را شنید، غضبناک شد و سربازان خود را فرستاد و آنها قاتلان را كشتند و شهرشان را آتش زدند. 8آنگاه پادشاه به نوكران خود گفت: 'جشن عروسی آماده است، امّا کسانیکه دعوت كرده بودم، لایق نبودند. 9پس به کوچهها و خیابانها بروید و هرکه را یافتید به عروسی دعوت كنید.' 10آنان رفته و هرکه را پیدا كردند -چه نیک و چه بد- با خود آوردند و به این ترتیب تالار از مهمانان پر شد.
11«هنگامیکه پادشاه وارد شد تا مهمانان را ببیند مردی را دید كه لباس عروسی بر تن نداشت. 12پادشاه از او پرسید: 'ای دوست، چطور بدون لباس عروسی به اینجا آمدهای؟' او ساكت ماند. 13پس پادشاه به ملازمان خود گفت: 'دست و پای او را ببندید و او را بیرون در تاریكی بیندازید در جاییکه گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.'
14«زیرا دعوت شدگان بسیارند امّا برگزیدگان كم هستند.»
مسئلهٔ مالیات
(مرقس 12:13-17؛ لوقا 20:20-26)
15آنگاه فریسیان نقشه كشیدند كه چطور عیسی را با سخنان خودش به دام بیندازند. 16آنها چند نفر از پیروان خود را به اتّفاق عدّهای از هواداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: «ای استاد، ما میدانیم كه تو مرد راستگویی هستی. چون به ظاهر انسان توجّهی نداری و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان، با راستی تعلیم میدهی، 17پس به ما بگو عقیدهٔ تو در این باره چیست؟ آیا دادن مالیات به امپراتور روم جایز است یا نه؟» 18عیسی به نیرنگ آنان پی برد و به آنان فرمود: «ای ریاكاران، چرا میخواهید مرا امتحان كنید؟ 19سکّهای را كه با آن مالیات خود را میپردازید به من نشان دهید.»
آنها یک سکّهٔ نقره به او دادند. 20عیسی پرسید: «این تصویر و عنوان مال كیست؟» 21آنها جواب دادند: «مال قیصر.» عیسی به آنان فرمود: «پس آنچه را كه مال قیصر است به قیصر و آنچه را كه مال خداست به خدا بدهید.»
22آنها كه از این پاسخ مات و مبهوت مانده بودند، از آنجا بلند شده رفتند و عیسی را تنها گذاشتند.
مسئلهٔ رستاخیز مردگان
(مرقس 12:18-27؛ لوقا 20:27-40)
23همان روز صدوقیان كه منكر رستاخیز مردگان هستند نزد او آمدند و از او سؤال نمودند: 24«ای استاد، موسی گفته است كه هرگاه شخصی بدون فرزند بمیرد برادرش باید با زن او ازدواج كند و برای او فرزندانی به وجود آورد. 25باری، در بین ما هفت برادر بودند، اولی ازدواج كرد و قبل از آنكه دارای فرزندی شود، مُرد و همسر او به برادرش واگذار شد. 26همینطور دومی و سومی تا هفتمی با آن زن ازدواج كردند و بدون فرزند مُردند. 27آن زن هم بعد از همه مرد. 28پس در روز قیامت آن زن همسر کدامیک از آنها خواهد بود زیرا همهٔ آنان با او ازدواج كرده بودند؟»
29عیسی جواب داد: «شما در اشتباهید! نه از كلام خدا چیزی میدانید و نه از قدرت او! 30در روز رستاخیز کسی نه زن میگیرد و نه شوهر میکند، بلكه همه در آن عالم مانند فرشتگان آسمانی هستند. 31امّا در خصوص رستاخیز مردگان، آیا نخواندهاید كه خود خدا به شما چه فرموده است؟ 32او فرموده است: 'من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.' خدا خدای مردگان نیست، بلكه خدای زندگان است.»
33مردم كه این را شنیدند، از تعالیم او مات و مبهوت شدند.
حكم اعظم
(مرقس 12:28-34؛ لوقا 10:25-28)
34وقتی فریسیان شنیدند كه عیسی صدوقیان را مُجاب كرده است، دور او را گرفتند 35و یک نفر از آنها كه معلّم شریعت بود از روی امتحان از عیسی سؤالی نموده گفت: 36«ای استاد، کدامیک از احكام شریعت از همه بزرگتر است؟»
37عیسی جواب داد: «خداوند، خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام عقل خود دوست بدار. 38این اولین و بزرگترین حكم شریعت است. 39دومین حكمی كه به همان اندازه مهم است شبیه اولی است، یعنی همسایهات را مانند جان خود دوست بدار. 40در این دو حكم تمام تورات و نوشتههای انبیا خلاصه شده است.»
مسیح كیست؟
(مرقس 12:35-37؛ لوقا 20:41-44)
41عیسی از آن فریسیانی كه اطراف او ایستاده بودند پرسید: 42«عقیدهٔ شما دربارهٔ مسیح چیست؟ او فرزند كیست؟» آنها جواب دادند: «او فرزند داوود است.» 43عیسی از آنها پرسید: «پس چطور است كه داوود با الهام از جانب خدا او را خداوند میخواند؟ زیرا داوود میگوید:
44'خداوند به خداوند من گفت:
بر دست راست من بنشین
تا دشمنانت را زیر پای تو اندازم.'
45او چطور میتواند فرزند داوود باشد درصورتی كه خود داوود او را خداوند میخواند؟»
46هیچکس نتوانست در جواب او سخنی بگوید و از آن روز به بعد دیگر کسی جرأت نكرد از او سؤالی بپرسد.
23
كارهای غلط فریسیان و علما
(مرقس 12:38-39؛ لوقا 11:43 و 46؛ 20:45-46)
1آنگاه عیسی به مردم و شاگردان خود گفت: 2«چون علما و فریسیان بر كرسی موسی نشستهاند، 3شما باید به هرچه آنها میگویند گوش دهید و مطابق آن عمل نمایید امّا از کارهای آنان پیروی نكنید، زیرا خود آنها آنچه میگویند، نمیکنند. 4آنها بارهای سنگین را میبندند و بر دوش مردم میگذارند درحالیکه خودشان حاضر نیستند برای بلند كردن آن بار حتّی انگشت خود را تكان دهند. 5هرچه میکنند برای تظاهر و خودنمایی است. دعاهای بسته شده به بازو و پیشانی خود را قطورتر و دامن ردای خویش را پهنتر میسازند. 6آنها دوست دارند در صدر مجالس بنشینند و در کنیسهها بهترین جا را داشته باشند 7و مردم در کوچهها به آنها سلام نمایند و آنها را 'استاد' خطاب كنند. 8امّا شما نباید 'استاد' خوانده شوید، زیرا شما یک استاد دارید و همهٔ شما برادر هستید. 9هیچکس را بر روی زمین پدر نخوانید، زیرا شما یک پدر دارید، یعنی همان پدر آسمانی. 10و نباید 'پیشوا' خوانده شوید زیرا شما یک پیشوا دارید كه مسیح است. 11کسی در میان شما از همه بزرگتر است كه خادم همه باشد. 12زیرا هرکه خود را بزرگ سازد حقیر خواهد شد و هرکه خود را فروتن سازد به بزرگی خواهد رسید.
عیسی ریاكاری آنان را محكوم میکند
(مرقس 12:40؛ لوقا 11:39-42 و 44 و 52؛ 20:47)
13«وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار! شما درهای پادشاهی آسمان را بر روی مردم میبندید، خودتان وارد نمیشوید و دیگران را هم كه میخواهند وارد شوند، باز میدارید. [ 14وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما مال بیوه زنها را میبلعید و حال آنكه محض خودنمایی نماز خود را طول میدهید، به این جهت شما شدیدترین كیفرها را خواهید دید.]
15«وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما دریا و خشكی را طی میكنید تا کسی را پیدا كنید كه دین شما را بپذیرد. و وقتیکه موفّق شدید، او را دو برابر بدتر از خودتان سزاوار جهنّم میسازید.
16«وای بر شما ای راهنمایان كور، شما میگویید: اگر کسی به معبد بزرگ سوگند بخورد چیزی نیست، امّا اگر به طلاهای معبد بزرگ سوگند بخورد، موظّف است به سوگند خود وفا كند. 17ای احمقان و ای كوران، كدام مهمتر است، طلا، یا معبد بزرگ كه طلا را تقدیس میكند؟ 18شما میگویید: هرگاه کسی به قربانگاه سوگند بخورد چیزی نیست امّا اگر به هدایایی كه در قربانگاه قرار دارد، سوگند بخورد موظّف است به آن عمل كند. 19ای كوران! كدام مهمتر است، هدایا، یا قربانگاهی كه هدایا را تقدیس میكند؟ 20کسیکه به قربانگاه سوگند یاد میكند به آن و به هرچه بر روی آن است، سوگند میخورد 21و کسیکه به معبد بزرگ سوگند میخورد به آن و به خدایی كه در آن ساكن است، سوگند خورده است. 22و هرگاه کسی به آسمان سوگند بخورد، به تخت خدا و آنکس كه بر آن مینشیند سوگند خورده است.
23«وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما از نعناع و شوید و زیره دهیک میدهید، امّا مهمترین احكام شریعت را كه عدالت و رحمت و صداقت است، نادیده گرفتهاید. شما باید اینها را انجام دهید و در عین حال از انجام سایر احكام نیز غفلت نكنید. 24ای راهنمایان كور كه پشه را صافی میکنید و شتر را میبلعید.
25«وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما بیرون پیاله و بشقاب را پاک میکنید درحالیکه درون آن از ظلم و ناپرهیزی پُر است 26ای فریسی كور، اول درون پیاله را پاک كن كه در آن صورت بیرون آن هم پاک خواهد بود.
27«وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما مثل مقبرههای سفید شدهای هستید كه ظاهری زیبا دارند، امّا داخل آنها پر از استخوانهای مردگان و انواع كثافات است! 28شما هم همینطور ظاهراً مردمانی درستكار ولی در باطن پر از ریاكاری و شرارت هستید.
پیشگویی عقوبت آنان
(لوقا 11:47-51)
29«وای بر شما ای علما و فریسیان ریاكار، شما مقبرههای انبیا را میسازید و بناهایی را كه به یادبود مقدّسین ساخته شده، تزئین میکنید 30و میگویید: 'اگر ما در زمان نیاکان خود زنده بودیم، هرگز با آنان در قتل انبیا شركت نمیکردیم.' 31به این ترتیب تصدیق میکنید كه فرزندان کسانی هستید كه انبیا را به قتل رسانیدهاند. 32پس بروید و آنچه را كه نیاکانتان شروع كردند به اتمام رسانید. 33ای ماران، ای افعیزادگان، شما چگونه از مجازات دوزخ میگریزید؟ 34به این جهت من انبیا و حكما و علما را برای شما میفرستم، امّا شما بعضی را میکشید و مصلوب میکنید و بعضی را هم در كنیسههایتان تازیانه میزنید و شهر به شهر میرانید 35و از این جهت خون همهٔ نیکمردان خدا كه بر زمین ریخته شده، برگردن شما خواهد بود، از هابیل معصوم گرفته تا زكریا فرزند برخیا كه او را در بین اندرون مقدّس معبد بزرگ و قربانگاه كشتید. 36در حقیقت به شما میگویم گناه تمام این كارها به گردن این نسل خواهد بود.
محبّت عیسی به اورشلیم
(لوقا 13:34-35)
37«ای اورشلیم، ای اورشلیم، ای شهری كه انبیا را به قتل رسانیدی و رسولانی را كه به نزد تو فرستاده شدند سنگسار كردی! چه بسیار اوقاتی كه آرزو كردم مانند مرغی كه جوجههای خود را زیر پر و بال خود جمع میکند، فرزندان تو را به دور خود جمع كنم؛ امّا تو نخواستی. 38اكنون خانهٔ شما متروک به شما واگذار خواهد شد! 39و بدانید كه دیگر هرگز مرا نخواهید دید تا روزی كه بگویید: مبارک است کسیکه به نام خدا میآید.»
24
پیشگویی خرابی معبد بزرگ اورشلیم
(مرقس 13:1-2؛ لوقا 21:5-6)
1درحالیکه عیسی از معبد بزرگ خارج میشد، شاگردانش توجّه او را به بناهای معبد بزرگ جلب نمودند. 2عیسی به آنها گفت: «آیا این بناها را نمیبینید؟ یقین بدانید كه هیچ سنگی از آن بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلكه همه فرو خواهند ریخت.»
سختیها و زحمات
(مرقس 13:3-13؛ لوقا 21:7-19)
3وقتی عیسی در روی كوه زیتون نشسته بود، شاگردانش نزد او آمدند و به طور محرمانه به او گفتند: «به ما بگو، چه زمانی این امور واقع خواهد شد؟ و نشانهٔ آمدن تو و رسیدن آخر زمان چه خواهد بود؟» 4عیسی جواب داد: «مواظب باشید كه کسی شما را گمراه نسازد. 5زیرا بسیاری به نام من خواهند آمد و خواهند گفت: 'من مسیح هستم.' و بسیاری را گمراه خواهند كرد. 6زمانی میآید كه شما صدای جنگها را از نزدیک و اخبار مربوط به جنگ در جایهای دور را خواهید شنید. هراسان نشوید، چنین وقایعی باید رخ دهد، امّا پایان كار هنوز نرسیده است. 7زیرا ملّتی با ملّت دیگر و دولتی با دولت دیگر جنگ خواهد كرد و قحطیها و زمین لرزهها در همهجا پدید خواهد آمد. 8اینها همه مثل آغاز درد زایمان است.
9«در آن وقت شما را برای شكنجه و كشتن تسلیم خواهند نمود و تمام جهانیان بهخاطر ایمانی كه به من دارید، از شما متنفّر خواهند بود 10و بسیاری ایمان خود را از دست خواهند داد و یكدیگر را تسلیم دشمن نموده، از هم متنفّر خواهند شد. 11انبیای دروغین زیادی برخواهند خاست و بسیاری را گمراه خواهند نمود. 12و شرارت به قدری زیاد میشود كه محبّت آدمیان نسبت به یكدیگر سرد خواهد شد. 13امّا هرکس تا آخر پایدار بماند نجات خواهد یافت 14و این مژدهٔ پادشاهی الهی در سراسر عالم اعلام خواهد شد تا برای همهٔ ملّتها شهادتی باشد و آنگاه پایان كار فرا میرسد.
وحشت عظیم
(مرقس 13:14-23؛ لوقا 21:20-24)
15«پس هرگاه آن وحشت عظیمی را كه دانیال نبی از آن سخن گفت در مكان مقدّس ایستاده ببینید (خواننده خوب توجّه كند که منظور این قسمت چیست) 16کسانیکه در یهودیه هستند، باید به کوهها بگریزند. 17اگر کسی روی بام خانهای باشد، نباید برای بردن اسباب خود به پایین بیاید 18و اگر کسی در مزرعه باشد، نباید برای بردن لباس خود به خانه برگردد. 19آن روزها برای زنهای آبستن و شیرده چقدر وحشتناک خواهد بود! 20دعا كنید كه وقت فرار شما در زمستان و یا در روز سبت نباشد، 21زیرا در آن وقت مردم به چنان رنج و عذاب سختی گرفتار خواهند شد كه از ابتدای عالم تا آن وقت هرگز نبوده و بعد از آن هم دیگر نخواهد بود. 22اگر خدا آن روزها را كوتاه نمیکرد، هیچ جانداری جان سالم به در نمیبرد. امّا خدا بهخاطر برگزیدگان خود آن روزها را كوتاه خواهد ساخت.
23«در آن زمان اگر کسی به شما بگوید 'نگاه كن! مسیح اینجا یا آنجاست' آن را باور نكنید. 24زیرا اشخاص بسیاری پیدا خواهند شد كه به دروغ ادّعا میکنند، مسیح یا نبی هستند و نشانهها و عجایب بزرگی انجام خواهند داد به طوری كه اگر ممكن بود، حتّی برگزیدگان خدا را هم گمراه میکردند. 25توجّه كنید، من قبلاً شما را آگاه ساختهام.
26«اگر به شما بگویند كه او در بیابان است، به آنجا نروید و اگر بگویند كه او درون خانه است، باور نكنید. 27ظهور پسر انسان مانند ظاهر شدن برق درخشان از آسمان است كه وقتی از شرق ظاهر شود تا غرب را روشن میسازد. 28هرجا لاشهای باشد، لاشخوران در آنجا جمع میشوند!
ظهور پسر انسان
(مرقس 13:24-27؛ لوقا 21:25-28)
29«به محض آنكه مصیبت آن روزها به پایان برسد، خورشید تاریک خواهد شد و ماه دیگر نور نخواهد داد، ستارگان از آسمان فرو خواهند ریخت و قدرتهای آسمانی متزلزل خواهند شد. 30پس از آن، علامت پسر انسان در آسمان ظاهر میشود و همهٔ ملل عالم سوگواری خواهند كرد و پسر انسان را خواهند دید كه با قدرت و جلال عظیم بر ابرهای آسمان میآید. 31شیپور بزرگ به صدا خواهد آمد و او فرشتگان خود را میفرستد تا برگزیدگان خدا را از چهار گوشهٔ جهان و از کرانههای فلک جمع كنند.
درسی از درخت انجیر
(مرقس 13:28-31؛ لوقا 21:29-33)
32«از درخت انجیر درسی بیاموزید: هر وقت شاخههای آن جوانه میزنند و برگ میآورند، شما میدانید كه تابستان نزدیک است. 33به همان طریق وقتی تمام این چیزها را میبینید بدانید كه آخر كار نزدیک، بلكه بسیار نزدیک است. 34بدانید تا تمام این چیزها واقع نشود، مردمان این نسل نخواهند مُرد. 35آسمان و زمین از بین خواهند رفت، امّا سخنان من هرگز از بین نخواهد رفت.
هیچکس از آن روز و ساعت خبر ندارد
(مرقس 13:32-37؛ لوقا 17:26-30 و 34-36)
36«هیچکس غیراز پدر از آن روز و ساعت خبر ندارد، حتّی پسر و فرشتگان آسمانی هم از آن بیخبرند. 37زمان ظهور پسر انسان درست مانند روزگار نوح خواهد بود. 38در روزهای قبل از توفان یعنی تا روزی كه نوح به داخل كشتی رفت، مردم میخوردند و مینوشیدند و ازدواج میکردند 39و چیزی نمیفهمیدند تا آنكه سیل آمد و همه را از بین برد. ظهور پسر انسان نیز همینطور خواهد بود. 40از دو نفر كه در مزرعه هستند، یكی را میبرند و دیگری را میگذارند 41و از دو زن كه دستاس میکنند یكی را میبرند و دیگری را میگذارند. 42پس بیدار باشید، زیرا نمیدانید در چه روزی مولای شما میآید. 43بهخاطر داشته باشید: اگر صاحبخانه میدانست كه دزد در چه ساعت از شب میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت دزد وارد خانهاش بشود. 44پس شما باید همیشه آماده باشید، زیرا پسر انسان در ساعتی كه انتظار ندارید خواهد آمد.
غلام امین
(لوقا 12:41-48)
45«كیست آن غلام امین و دانا كه اربابش او را به سرپرستی خادمان خانهٔ خود گمارده باشد تا در وقت مناسب جیرهٔ آنان را بدهد. 46خوشا به حال آن غلام، اگر وقتی اربابش بر میگردد او را در حال انجام وظیفه ببیند. 47بدانید كه اربابش ادارهٔ تمام مایملک خود را به عهدهٔ او خواهد گذاشت. 48امّا اگر غلام شریر باشد و بگوید كه، آمدن ارباب من طول خواهد كشید 49و به اذیّت و آزار غلامان دیگر بپردازد و با میگساران به خوردن و نوشیدن مشغول شود، 50در روزی كه او انتظار ندارد و در وقتیکه او نمیداند، اربابش خواهد آمد 51و او را تکهتکه كرده، به سرنوشت ریاكاران گرفتار خواهد ساخت در جاییکه گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.
25
مَثَل ده دختر جوان
1«در آن روز پادشاهی آسمان مثل ده دختر جوان خواهد بود كه چراغهای خود را برداشته به استقبال داماد رفتند. 2پنج نفر از آنان دانا و پنج نفر نادان بودند. 3دختران نادان چراغهای خود را با خود برداشتند ولی با خود هیچ روغن نبردند، 4امّا دختران دانا چراغهای خود را با ظرفهای پر از روغن بردند. 5چون داماد در آمدن تأخیر كرد، همگی خوابشان برد.
6«در نیمهٔ شب فریاد کسی شنیده شد كه میگفت: 'داماد میآید، به پیشواز او بیایید' 7وقتی دختران این را شنیدند، همه برخاسته چراغهایشان را حاضر كردند. 8دختران نادان به دختران دانا گفتند: 'چراغهای ما در حال خاموش شدن است، مقداری از روغن خودتان را به ما بدهید.' 9آنها گفتند: 'خیر، برای همهٔ ما کافی نیست، بهتر است شما نزد فروشندگان بروید و مقداری روغن برای خودتان بخرید.' 10وقتی آنها رفتند روغن بخرند، داماد وارد شد. کسانیکه آماده بودند با او به مجلس عروسی وارد شدند و در بسته شد. 11بعد كه آن پنج دختر دیگر برگشتند، فریاد زدند: 'ای آقا، ای آقا در را به روی ما باز كن' 12امّا او جواب داد: 'به شما میگویم كه اصلاً شما را نمیشناسم.' 13پس بیدار باشید زیرا شما از روز و ساعت این واقعه خبر ندارید.
مَثَل سه غلام
(لوقا 19:11-27)
14«پادشاهی آسمان مانند مردی است كه میخواست سفر كند. پس غلامان خود را خوانده، تمام ثروتش را به آنان سپرد 15و به هر یک به نسبت تواناییاش چیزی داد به یکی پنج هزار سکّهٔ طلا، به دیگری دو هزار سکّهٔ طلا، و به سومی هزار سکّهٔ طلا و پس از آن به سفر رفت. 16مردی كه پنج هزار سکّهٔ طلا داشت زود رفت و با آنها تجارت كرد و پنج هزار سکّهٔ طلا سود برد. 17همچنین آن مردی كه دو هزار سکّهٔ طلا داشت دو هزار سکّهٔ دیگر سود آورد. 18امّا آن مردی كه هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود رفت و زمین را كَند و پول ارباب خود را پنهان كرد.
19«بعد از مدّت زیادی ارباب برگشت و با آنها به تصفیه حساب پرداخت. 20کسیکه پنج هزار سکّهٔ طلا به او داده شده بود آمد و پنج هزار سکّهای را هم كه سود برده بود با خود آورد و گفت: 'تو این پنج هزار سکّه را به من سپرده بودی، این پنج هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.' 21ارباب گفت: 'آفرین، ای غلام خوب و امین، تو در امر كوچكی امانت و درستی خود را نشان دادی، من حالا كارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.' 22آنگاه مردی كه دو هزار سکّهٔ طلا داشت آمد و گفت: 'تو دو هزار سکّهٔ به من سپردی، این دو هزار سکّهٔ دیگر هم سود آن است.' 23ارباب گفت: 'آفرین، ای غلام خوب و امین تو در كار كوچكی امانت و درستی خود را نشان دادی و حالا كارهای بزرگ را به تو خواهم سپرد. بیا و در شادی ارباب خود شریک باش.' 24سپس مردی كه هزار سکّه به او داده شده بود آمد و گفت: 'ای ارباب، من میدانستم كه تو مرد سختگیری هستی، از جاییکه نکاشتهای درو میکنی و از جاییکه نپاشیدهای جمع مینمایی، 25پس ترسیدم و رفتم سکّههای تو را در زمین پنهان كردم. بفرما، پول تو اینجاست.' 26ارباب گفت: 'ای غلام بدسرشت و تنبل، تو كه میدانستی من از جاییكه نکاشتهام درو میکنم و از جاییکه نپاشیدهام جمع میکنم، 27پس به همین دلیل میباید پول مرا به صرّافان میدادی تا وقتی من از سفر بر میگردم آن را با سودش پس بگیرم. 28سکّهها را از او بگیرید و به آنکسی كه ده هزار سکّه دارد بدهید، 29زیرا آنکس كه دارد به او بیشتر داده خواهد شد تا به فراوانی داشته باشد و آنکس كه ندارد، حتّی آنچه را هم كه دارد از دست خواهد داد. 30این غلام بیفایده را به تاریكی بیندازید جاییکه گریه و دندان بر دندان ساییدن وجود دارد.'
روز داوری
31«وقتی پسر انسان با جلال خود همراه با همهٔ فرشتگان میآید، بر تخت پادشاهی خود خواهد نشست 32و تمام ملل روی زمین در حضور او جمع میشوند. آنگاه او مانند شبانی كه گوسفندان را از بُزها جدا میکند، آدمیان را به دو گروه تقسیم خواهد كرد. 33گوسفندان را در دست راست و بُزها را در دست چپ خود قرار خواهد داد. 34آنگاه پادشاه به آنانی كه در سمت راست او هستند خواهد گفت: 'ای کسانیکه از جانب پدر من بركت یافتهاید! بیایید و وارث سلطنتی شوید كه از ابتدای آفرینش عالم برای شما آماده شده است. 35چون وقتی گرسنه بودم به من خوراک دادید، وقتی تشنه بودم به من آب دادید، هنگامیکه غریب بودم مرا به خانهٔ خود بردید، 36وقتی عریان بودم مرا پوشانیدید، وقتی بیمار بودم به عیادت من آمدید و وقتیکه در زندان بودم از من دیدن كردید' 37آنگاه نیكان پاسخ خواهند داد: 'ای خداوند چه وقت تو را گرسنه دیدیم كه به تو خوراک داده باشیم و یا چه موقع تو را تشنه دیدیم كه به تو آب داده باشیم؟ 38چه زمان غریب بودی كه تو را به خانه بردیم یا برهنه بودی كه تو را پوشاندیم؟ 39چه وقت تو را بیمار یا زندانی دیدیم كه به دیدنت آمدیم؟' 40پادشاه در جواب خواهد گفت: 'بدانید آنچه به یکی از كوچكترین پیروان من كردید، به من كردید.'
41«آنگاه به آنانی كه در سمت چپ او هستند خواهد گفت: 'ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش ابدی كه برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است بروید، 42زیرا وقتی گرسنه بودم به من خوراک ندادید، وقتی تشنه بودم به من آب ندادید، 43وقتی غریب بودم مرا نپذیرفتید، وقتی برهنه بودم مرا نپوشانیدید و وقتی بیمار و زندانی بودم به دیدن من نیامدید.' 44آنان نیز جواب خواهند داد: 'چه موقع تو را گرسنه یا تشنه یا غریب یا عریان یا بیمار یا زندانی دیدیم و كاری برایت نكردیم؟' 45او جواب خواهد داد: 'بدانید آنچه به یکی از این كوچكان نكردید به من نكردید' 46و آنان به كیفر ابدی خواهند رسید، ولی نیكان به حیات جاودانی وارد خواهند شد.»
26
توطئه علیه عیسی
(مرقس 14:1-2؛ لوقا 22:1-2؛ یوحنا 11:45-53)
1در پایان این سخنان عیسی به شاگردان خود گفت: 2«شما میدانید كه دو روز دیگر عید فصح است و پسر انسان به دست دشمنان تسلیم میشود و آنها او را مصلوب میکنند.»
3در همین وقت سران كاهنان و مشایخ قوم در کاخ قیافا كاهن اعظم جمع شدند 4و مشورت كردند كه چگونه عیسی را با حیله دستگیر كرده به قتل برسانند. 5آنان گفتند: «این كار نباید در روزهای عید انجام گردد، مبادا آشوب و بلوایی در میان مردم ایجاد شود.»
تدهین عیسی در بیتعنیا
(مرقس 14:3-9؛ یوحنا 12:1-8)
6وقتی عیسی در بیتعنیا در منزل شمعون جذامی بود، 7زنی با شیشهای از عطر گرانبها نزد او آمد و درحالیکه عیسی سر سفره نشسته بود، آن زن عطر را روی سر او ریخت. 8شاگردان از دیدن این کار، عصبانی شده گفتند: «این اصراف برای چیست؟ 9ما میتوانستیم آن را به قیمت خوبی بفروشیم و پولش را به فقرا بدهیم!»
10عیسی این را فهمید و به آنان گفت: «چرا مزاحم این زن میشوید؟ او كار بسیار خوبی برای من كرده است. 11فقرا همیشه با شما خواهند بود امّا من همیشه با شما نیستم. 12او با ریختن این عطر بر بدن من، مرا برای تدفین آماده ساخته است. 13بدانید كه در هر جای عالم كه این انجیل بشارت داده شود آنچه او كرده است به یاد بود او نقل خواهد شد.»
موافقت كردن یهودا برای تسلیم كردن عیسی
(مرقس 14:10-11؛ لوقا 22:3-6)
14آنگاه یهودای اسخریوطی كه یکی از آن دوازده حواری بود نزد سران كاهنان رفت 15و گفت: «اگر عیسی را به شما تسلیم كنم به من چه خواهید داد؟» آنان سی سكّهٔ نقره را شمرده به او دادند. 16از آن وقت یهودا به دنبال فرصت مناسبی بود تا عیسی را تسلیم نماید.
شام فصح
(مرقس 14:12-21؛ لوقا 22:7-13؛ 21-23؛ یوحنا 13:21-30)
17در نخستین روز عید فطیر، شاگردان نزد عیسی آمده از او پرسیدند: «كجا میل داری برای تو شام فصح را آماده كنیم؟»
18عیسی جواب داد: «در شهر نزد فلان شخص بروید و به او بگویید: استاد میگوید وقت من نزدیک است و فصح را با شاگردانم در منزل تو نگاه خواهم داشت.» 19شاگردان طبق دستور عیسی عمل كرده شام فصح را حاضر ساختند.
20وقتی شب شد عیسی با دوازده شاگرد خود بر سر سفره نشست. 21در ضمن شام فرمود: «بدانید كه یکی از شما مرا تسلیم دشمن خواهد كرد.»
22آنان بسیار ناراحت شدند و یکی پس از دیگری پرسیدند: «خداوندا، آیا من آن شخص هستم؟» 23عیسی جواب داد: «کسیکه دست خود را با من در كاسه فرو میکند، مرا تسلیم خواهد كرد. 24پسر انسان به همان راهی خواهد رفت كه در کتابمقدّس برای او تعیین شده است، امّا وای بر آنکسی كه پسر انسان توسط او تسلیم شود. برای آن شخص بهتر بود كه هرگز به دنیا نمیآمد.» 25آنگاه یهودای خائن در پاسخ گفت: «ای استاد، آیا آن شخص من هستم؟» عیسی جواب داد: «همانطور است كه میگویی.»
شام خداوند
(مرقس 14:22-26؛ لوقا 22:14-20؛ اول قرنتیان 11:23-25)
26شام هنوز تمام نشده بود كه عیسی نان را برداشت و پس از شكرگزاری آن را پاره كرده به شاگردان داد و گفت: «بگیرید و بخورید، این بدن من است.» 27آنگاه پیاله را برداشت و پس از شكرگزاری آن را به شاگردان داد و گفت: «همهٔ شما از این بنوشید 28زیرا این خون من است كه اجرای پیمان تازه را تأیید میکند و برای آمرزش گناهان بسیاری ریخته میشود. 29بدانید كه من دیگر از میوهٔ مو نخواهم نوشید تا روزی كه آن را با شما در پادشاهی پدرم تازه بنوشم.» 30پس از آن، سرود فصح را خواندند و به طرف كوه زیتون رفتند.
پیشگویی انكار پطرس
(مرقس 14:27-31؛ لوقا 22:31-34؛ یوحنا 13:36-38)
31آنگاه عیسی به آنان فرمود: «امشب همهٔ شما مرا ترک خواهید كرد، زیرا کتابمقدّس میفرماید: 'شبان را میزنم و گوسفندان گلّه پراكنده خواهند شد.' 32امّا پس از آنكه دوباره زنده شوم قبل از شما به جلیل خواهم رفت.»
33پطرس جواب داد: «حتّی اگر همه تو را ترک نمایند، من هرگز چنین كاری نخواهم كرد.» 34عیسی به او گفت: «یقین بدان كه همین امشب پیش از آنكه خروس بخواند، تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمیشناسی.» 35پطرس گفت: «حتّی اگر لازم شود با تو بمیرم. هرگز نخواهم گفت كه تو را نمیشناسم.» بقیّهٔ شاگردان نیز همین را گفتند.
دعای عیسی در باغ جتسیمانی
(مرقس 14:32-42؛ لوقا 22:39-46)
36در این وقت عیسی با شاگردان خود به محلی به نام جتسیمانی رسید و به آنان گفت: «در اینجا بنشینید، من برای دعا به آنجا میروم.» 37او پطرس و دو پسر زِبدی را با خود برد. غم و اندوه بر او مستولی شد 38و به آنان گفت: «جان من از شدّت غم نزدیک به مرگ است، شما در اینجا بمانید و با من بیدار باشید.» 39عیسی كمی جلوتر رفت، رو به زمین نهاد و دعا كرده گفت: «ای پدر اگر ممكن است، این پیاله را از من دور كن، امّا نه به ارادهٔ من بلكه به ارادهٔ تو.»
40بعد پیش آن سه شاگرد برگشت و دید آنان خوابیدهاند، پس به پطرس فرمود: «آیا هیچیک از شما نمیتوانست یک ساعت با من بیدار بماند؟ 41بیدار باشید و دعا كنید تا دچار وسوسه نشوید، روح مایل است امّا جسم ناتوان.» 42عیسی بار دیگر رفت دعا نموده گفت: «ای پدر، اگر راه دیگری نیست جز اینکه من این پیاله را بنوشم پس ارادهٔ تو انجام شود.» 43باز عیسی آمده آنان را در خواب دید، زیرا كه چشمان ایشان از خواب سنگین شده بود.
44پس، از پیش آنان رفت و برای بار سوم به همان كلمات دعا كرد. 45آنگاه نزد شاگردان برگشت و به آنان گفت: «باز هم خواب هستید؟ هنوز استراحت میکنید؟ ساعت آن رسیده است كه پسر انسان به دست گناهكاران تسلیم شود. 46برخیزید برویم، آن خائن اکنون میآید.»
دستگیری عیسی
(مرقس 14:43-50؛ لوقا 22:47-53؛ یوحنا 18:3-12)
47عیسی هنوز صحبت خود را تمام نكرده بود كه یهودا، یکی از دوازده حواری، همراه گروه كثیری از کسانیکه سران كاهنان و مشایخ قوم فرستاده بودند به آنجا رسیدند. این گروه همه با شمشیر و چماق مسلّح بودند. 48آن شاگرد خائن به همراهان خود علامتی داده و گفته بود: «کسی را كه میبوسم همان شخص است، او را بگیرید.» 49پس یهودا فوراً به طرف عیسی رفت و گفت: «سلام ای استاد» و او را بوسید. 50عیسی در جواب گفت: «ای رفیق، كار خود را زودتر انجام بده.» در همین موقع آن گروه جلو رفتند و عیسی را دستگیر كرده، محكم گرفتند. 51در این لحظه یکی از کسانیکه با عیسی بودند، دست به شمشیر خود برد، آن را كشید و به غلام كاهن اعظم زده گوش او را برید. 52ولی عیسی به او فرمود: «شمشیر خود را غلاف كن. هرکه شمشیر كشد به شمشیر كشته میشود. 53مگر نمیدانی كه من میتوانم از پدر خود بخواهم كه بیش از دوازده لشکر از فرشتگان را به یاری من بفرستد؟ 54امّا در آن صورت پیشگوییهای کتابمقدّس چگونه تحقّق میباید؟»
55آنگاه عیسی رو به جمعیّت كرده گفت: «مگر میخواهید یک راهزن را بگیرید كه اینطور مسلّح با شمشیر و چماق برای دستگیری من آمدهاید؟ من هر روز در معبد بزرگ مینشستم و تعلیم میدادم و شما دست به سوی من دراز نكردید، 56امّا تمام این چیزها اتّفاق افتاد تا آنچه انبیا در کتابمقدّس نوشتهاند به انجام رسد.» در این وقت همهٔ شاگردان او را ترک كرده، گریختند.
عیسی در مقابل شورای یهود
(مرقس 14:53-65؛ لوقا 22:54-55 و 63-71؛ یوحنا 18:13-14 و 19-24)
57آن گروه عیسی را به خانهٔ قیافا كاهن اعظم، كه علما و مشایخ یهود در آنجا جمع بودند، بردند. 58پطرس از دور به دنبال عیسی آمد تا به حیاط خانهٔ كاهن اعظم رسید و وارد شده در میان خدمتكاران نشست تا پایان كار را ببیند. 59سران كاهنان و تمام اعضای شورا سعی میکردند دلیلی علیه عیسی پیدا كنند تا بر اساس آن او را به قتل برسانند. 60امّا با وجود اینكه بسیاری جلو رفتند و شهادتهای دروغ دادند شورا نتوانست دلیلی پیدا كند. سرانجام دو نفر برخاستند 61و گفتند: «این مرد گفته است: من میتوانم معبد بزرگ را خراب كرده و در ظرف سه روز دوباره بنا كنم.»
62كاهن اعظم برخاسته از عیسی پرسید: «آیا به اتّهاماتی كه این شاهدان به تو وارد میسازند جواب نمیدهی؟» 63امّا عیسی ساكت ماند. پس كاهن اعظم گفت: «تو را به خدای زنده سوگند میدهم به ما بگو آیا تو مسیح، پسر خدا هستی؟» 64عیسی پاسخ داد: «همان است كه تو میگویی. امّا همهٔ شما بدانید كه بعد از این پسر انسان را خواهید دید كه بر دست راست قادر مطلق نشسته و بر ابرهای آسمان میآید.»
65كاهن اعظم گریبان خود را دریده گفت: «او كفر گفت! آیا شهادتی بالاتر از این میخواهید؟ شما حالا كفر او را با گوش خود شنیدید. 66نظر شما چیست؟» آنها جواب دادند: «او مستوجب اعدام است.» 67آنگاه آب دهان به صورتش انداخته او را زدند و کسانیکه بر رخسارش سیلی میزدند، 68میگفتند: «حالا ای مسیح از غیب بگو چه کسی تو را زده است.»
انكار پطرس
(مرقس 14:66-72؛ لوقا 22:56-62؛ یوحنا 18:15-18 و 25-27)
69در این وقت پطرس در بیرون، در حیاط خانه نشسته بود كه کنیزی نزد او آمده گفت: «تو هم با عیسی جلیلی بودی.» 70پطرس در حضور همه منكر شده گفت: «من نمیدانم تو چه میگویی.» 71پطرس از آنجا به طرف در حیاط رفت و در آنجا کنیز دیگری او را دیده به اطرافیان خود گفت: «این شخص با عیسای ناصری بود.» 72باز هم پطرس منكر شده گفت: «من قسم میخورم كه آن مرد را نمیشناسم.» 73كمی بعد کسانیکه آنجا ایستاده بودند، نزد پطرس آمده به او گفتند: «البتّه تو یکی از آنها هستی زیرا از لهجهات پیداست.» 74امّا پطرس سوگند خورده گفت: «لعنت خدا بر من اگر آن مرد را بشناسم.» در همان لحظه خروس بانگ زد 75و پطرس بهیاد آورد كه عیسی به او گفته بود: «پیش از آنكه خروس بخواند، تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمیشناسی.» پس بیرون رفت و زار زار گریست.
27
عیسی در حضور پیلاطس
(مرقس 15:1؛ لوقا 23:1-2؛ یوحنا 18:28-32)
1وقتی صبح شد، سران كاهنان و مشایخ قوم در جلسهای تصمیم گرفتند كه چگونه عیسی را به قتل برسانند. 2پس از آن او را دست بسته برده به پیلاطس، فرماندار رومی، تحویل دادند.
مرگ یهودا
(کارهای رسولان 1:18-19)
3وقتی یهودای خائن دید كه عیسی محكوم شده است، از كار خود پشیمان شد و سی سکّهٔ نقره را به سران كاهنان و مشایخ باز گردانید 4و گفت: «من گناه کردهام كه به یک مرد بیگناه خیانت كرده، باعث مرگ او شدهام.»
امّا آنها گفتند: «دیگر به ما مربوط نیست، خودت میدانی!» 5پس او پولها را در معبد بزرگ روی زمین پرت كرد و بیرون رفته خود را با طناب خفه نمود.
6سران كاهنان پول را برداشته گفتند: «نمیشود این پول را به بیتالمال معبد بزرگ ریخت، زیرا خونبهاست.» 7بنابراین پس از مشورت، با آن پول مزرعهٔ کوزهگر را خریدند تا برای خارجیهای مقیم اورشلیم گورستانی داشته باشند. 8به این دلیل آن زمین تا به امروز، «مزرعهٔ خون» خوانده میشود.
9به این وسیله پیشگویی ارمیای نبی تحقّق یافت كه میگوید: «آنها آن سی سکّهٔ نقره، یعنی قیمتی را كه قوم اسرائیل برای او تعیین كرده بود، گرفتند 10و با آن مزرعهٔ کوزهگر را خریدند. چنانکه خداوند به من فرموده است.»
بازپرسی از عیسی
(مرقس 15:2-5؛ لوقا 23:3-5؛ یوحنا 18:33-38)
11در این هنگام عیسی را به حضور فرماندار آوردند. فرماندار از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودیان هستی؟» عیسی فرمود: «همان است كه میگویی.» 12ولی عیسی به اتّهاماتی كه سران كاهنان و مشایخ به او وارد مینمودند جوابی نمیداد. 13آنگاه پیلاطس به او گفت: «آیا این شهادتهایی را كه علیه تو میدهند نمیشنوی؟» 14امّا او حتّی یک كلمه هم جواب نداد. به طوری که فرماندار بسیار تعجّب كرد.
حكم قتل عیسی
(مرقس 15:6-15؛ لوقا 23:13-25؛ یوحنا 18:39-19:16)
15در زمان عید، رسم فرماندار این بود كه یک زندانی را به میل مردم آزاد میساخت. 16در آن زمان شخص بسیار معروفی به نام باراباس در زندان بود. 17وقتی مردم اجتماع كردند، پیلاطس به آنان گفت: «میخواهید کدامیک از این دو نفر را برایتان آزاد كنم، باراباس یا عیسی معروف به مسیح را؟» 18زیرا او میدانست كه یهودیان از روی حسد عیسی را به او تسلیم کردهاند.
19هنگامیکه پیلاطس در دیوانخانه نشسته بود، همسرش پیغامی به این شرح برای او فرستاد: «با آن مرد بیگناه كاری نداشته باش، من دیشب بهخاطر او در خوابهایی كه دیدم، بسیار ناراحت بودم.» 20ضمناً سران كاهنان و مشایخ، جمعیّت را تشویق نمودند كه از پیلاطس بخواهند كه باراباس را آزاد سازد و عیسی را اعدام كند. 21پس وقتی فرماندار از آنها پرسید: «کدامیک از این دو نفر را میخواهید برایتان آزاد سازم؟» آنها گفتند: «باراباس را.» 22پیلاطس پرسید: «پس با عیسی معروف به مسیح چه كنم؟» و آنان یک صدا گفتند: «مصلوبش كن.» 23پیلاطس سؤال كرده گفت: «چرا؟ چه گناهی كرده است؟» امّا آنان با فریادی بلندتر گفتند: «مصلوبش كن.»
24وقتی پیلاطس دید كه دیگر فایدهای ندارد و ممكن است شورشی ایجاد شود، آب خواست و پیش چشم مردم دستهای خود را شست و گفت: «من از خون این مرد بری هستم! شما مسئولید!» 25مردم یک صدا فریاد كردند: «خون این مرد به گردن ما و فرزندان ما باشد!» 26پس از آن باراباس را برای آنان آزاد كرد و دستور داد عیسی را تازیانه بزنند و بسپارند تا مصلوب گردد.
سربازان عیسی را مسخره میکنند
(مرقس 15:16-20؛ یوحنا 19:2-3)
27سربازان پیلاطس عیسی را به حیاط كاخ فرماندار بردند و تمام سربازان به دور او جمع شدند. 28اول لباس عیسی را در آوردند و ردای ارغوانی رنگی به او پوشانیدند 29و تاجی از خار بافته بر سرش نهادند و چوبی به دست او دادند و در برابر او زانو زده به طعنه میگفتند: «درود بر پادشاه یهود.» 30آنها آب دهان بر او انداخته و با چوبی كه در دستش بود بر سرش میزدند. 31سر انجام از مسخره كردن او دست برداشتند و آن ردا را در آورده لباس خودش را به او پوشانیدند. آنگاه او را بردند تا مصلوب كنند.
عیسی را بر صلیب میخكوب میکنند
(مرقس 15:21-32؛ لوقا 23:26-43؛ یوحنا 19:17-27)
32در سر راه با مردی قیروانی به نام شمعون روبهرو شدند و او را مجبور كردند كه صلیب عیسی را حمل كند. 33وقتی به محلی به نام جلجتا یعنی جمجمه رسیدند، 34شراب آمیخته به داروی بیهوش كننده به او دادند، امّا وقتی آن را چشید نخواست بنوشد. 35آنها او را به صلیب میخكوب كردند. آنگاه لباسهایش را به قید قرعه میان خود تقسیم نمودند 36و برای پاسداری در آنجا نشستند. 37جرم او را بر لوحی به این شرح نوشتند: «این است عیسی، پادشاه یهود» و بر بالای سرش نصب كردند. 38دو راهزن را نیز با او مصلوب كردند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. 39کسانیکه از آنجا میگذشتند سرهای خود را میجنبانیدند و با دشنام به او میگفتند: 40«تو كه میخواستی معبد بزرگ را خراب کنی و آن را در سه روز از نو بسازی، اگر واقعاً پسر خدا هستی از صلیب پایین بیا و خودت را نجات بده.» 41همچنین سران كاهنان و علما و مشایخ یهود او را مسخره كرده، میگفتند: 42«او دیگران را نجات میداد، امّا نمیتواند خودش را نجات دهد. اگر پادشاه اسرائیل است، حالا از صلیب پایین بیاید و ما به او ایمان خواهیم آورد. 43او به خدا توکّل داشت و میگفت كه فرزند خداست، پس اگر خدا را دوست داشته باشد او را آزاد میسازد.» 44حتّی راهزنانی هم كه با او مصلوب شده بودند، همینطور به او توهین میکردند.
مرگ عیسی
(مرقس 15:33-41؛ لوقا 23:44-49؛ یوحنا 19:28-30)
45از ظهر تا ساعت سه بعد از ظهر تاریكی تمام زمین را فراگرفت. 46نزدیک ساعت سه عیسی با صدای بلند فریاد كرد: «ایلی، ایلی، لما سبقتنی؟» یعنی «خدای من، خدای من، چرا مرا ترک كردی؟» 47بعضی از کسانیکه آنجا ایستاده بودند این را شنیده گفتند: «الیاس را میخواند.» 48یکی از آنان فوراً دوید و اسفنجی را آورده، در شراب تُرشیده فرو برد و بر نوک چوبی قرار داده، جلوی دهان عیسی برد. 49امّا دیگران گفتند: «بگذارید ببینیم آیا الیاس میآید او را نجات دهد یا نه!» 50عیسی بار دیگر فریاد بلندی كشید و جان سپرد.
51در آن لحظه پردهٔ اندرون مقدّس معبد بزرگ از بالا تا به پایین دو پاره شد و چنان زمین لرزهای شد كه تخته سنگها شكافته 52و قبرها باز شدند و بسیاری از مقدّسین كه خفته بودند برخاستند 53و از قبرهای خود بیرون آمده، بعد از رستاخیز عیسی به شهر مقدّس وارد شدند و بسیاری از مردم آنان را دیدند. 54وقتی افسر رومی و افراد او كه به پاسداری از عیسی مشغول بودند، زمین لرزه و همهٔ ماجرا را دیدند بسیار ترسیدند و گفتند: «بدون شک این مرد پسر خدا بود.» 55عدّهای از زنها كه عیسی را خدمت میکردند و به دنبال او از جلیل آمده بودند در آنجا حضور داشتند و از دور ناظر جریان بودند. 56در میان آنان مریم مجدلیه، مریم مادر یعقوب و یوسف و مادر پسران زِبدی دیده میشدند.
تدفین عیسی
(مرقس 15:42-47؛ لوقا 23:50-56؛ یوحنا 19:38-42)
57در وقت غروب مردی ثروتمند به نام یوسف كه اهل رامه و یکی از پیروان عیسی بود رسید. 58او به حضور پیلاطس رفت و تقاضا نمود جسد عیسی به او داده شود. پیلاطس دستور داد كه آن را به او بدهند. 59یوسف جسد را برده در پارچهٔ كتانی تازه پیچید 60و در قبر خود كه تازه از سنگ تراشیده بود، قرار داد و آنگاه سنگ بزرگی در جلوی آن غلطانیده رفت. 61مریم مجدلیه و آن مریم دیگر نیز در آنجا مقابل قبر نشسته بودند.
پاسداری از مقبره
62روز بعد، یعنی صبح روز سبت، سران كاهنان و فریسیان به طور دسته جمعی نزد پیلاطس رفته 63گفتند: «عالیجناب، ما بهیاد داریم كه آن گمراه كننده وقتی زنده بود گفت كه من پس از سه روز از نو زنده خواهم شد. 64پس دستور بفرما تا روز سوم، قبر تحت نظر باشد، وگرنه امكان دارد شاگردان او بیایند و جسد او را بدزدند و آنگاه به مردم بگویند كه او پس از مرگ زنده شده است و به این ترتیب در آخر كار مردم را بیشتر از اول فریب دهند.» 65پیلاطس گفت: «شما میتوانید نگهبانانی در آنجا بگمارید. بروید و تا آنجا كه ممكن است از آن محافظت كنید.» 66پس آنها رفته قبر را مُهر و مُوم كرده، پاسدارانی در آنجا گماردند تا از قبر نگهبانی كنند.
28
رستاخیز عیسی
(مرقس 16:1-10؛ لوقا 24:1-12؛ یوحنا 20:1-10)
1بعد از روز سبت، در سپیدهدَم صبح روز یكشنبه، مریم مجدلیه و آن مریم دیگر به دیدن قبر رفتند. 2ناگاه زمین لرزه شدیدی رخ داد، زیرا فرشتهٔ خداوند از آسمان نازل شده به سوی سنگ آمد و آن را به كناری غلطانیده بر روی آن نشست. 3صورت او مثل برق میدرخشید و لباسهایش مانند برف سفید بود. 4از دیدن این منظره نگهبانان از ترس لرزیدند و مانند مرده به زمین افتادند.
5آنگاه فرشته به زنها گفت: «نترسید! میدانم كه به دنبال عیسی مصلوب میگردید. 6او اینجا نیست. چنانکه خود او قبلاً گفته بود، پس از مرگ زنده گشت. بیایید و جایی را كه او خوابیده بود، ببینید 7و زود بروید و به شاگردان او بگویید كه او پس از مرگ زنده شده است و قبل از شما به جلیل خواهد رفت و شما او را آنجا خواهید دید. آنچه را به شما گفتم بهخاطر داشته باشید.»
8آنها با عجله و ترس و در عین حال شاد و خوشحال از قبر خارج شدند و دواندوان رفتند تا این خبر را به شاگردان برسانند. 9در ضمن راه، ناگهان عیسی با آنان روبهرو شده گفت: «سلام بر شما!» زنها جلو آمدند و بر قدمهای او به خاک افتاده، در مقابل او سجده كردند. 10آنگاه عیسی به آنان فرمود: «نترسید، بروید و به برادران من بگویید كه به جلیل بروند و در آنجا مرا خواهند دید.»
گزارش نگهبانان
11وقتی زنها در راه بودند، بعضی از نگهبانان به شهر رفته، آنچه را كه اتّفاق افتاده بود، به سران كاهنان گزارش دادند. 12سران كاهنان پس از ملاقات و مشورت با مشایخ پول زیادی به سربازان دادند 13تا اینكه آنها بگویند: «شاگردان او شبانه آمدند و هنگامیکه ما در خواب بودیم، جسد را دزدیدند.» 14و نیز افزودند: «اگر این موضوع به گوش فرماندار برسد، ما خودمان او را قانع میکنیم و نمیگذاریم كه شما به زحمت بیفتید.» 15پس نگهبانان پول را گرفته طبق دستور آنان عمل كردند و این موضوع تا به امروز در بین یهودیان شایع است.
ظهور عیسی به شاگردان
(مرقس 16:14-18؛ لوقا 24:36-49؛ یوحنا 20:19-23؛ کارهای رسولان 1:6-8)
16یازده شاگرد عیسی به جلیل، به آن كوهی كه عیسی گفته بود، آنان را در آنجا خواهد دید، رفتند. 17وقتی آنها عیسی را دیدند، او را پرستش كردند. هرچند كه بعضی در شک بودند. 18آنگاه عیسی جلوتر آمده برای آنان صحبت كرد و فرمود: «تمام قدرت در آسمان و بر زمین به من داده شده است. 19پس بروید و همهٔ ملّتها را شاگرد من سازید و آنها را به نام پدر و پسر و روحالقدس تعمید دهید 20و تعلیم دهید كه همهٔ چیزهایی را كه به شما گفتهام، انجام دهند و بدانید كه من هر روزه تا آخر زمان با شما هستم.»
© 2007 United Bible Societies
فصل بعدی
كتاب مقدس مسیحیان شامل ۶۶ كتاب میباشد كه در یك جلد جمع آوری شده است و مجموعاً كتاب مقدس خوانده میشود.
كتاب مقدس دارای دو قسمت بنام عهد عتیق و عهد جدید میباشد.
برای خواندن کتاب دیگری از کتاب مقدس، یک کتاب را از لیست انتخاب کنید.